Get Mystery Box with random crypto!

' آهنگري کاري نداره: پهنش کني، بيل ميشه ، دُمش را بکشي ، ميل م | دانشگاه شریف / طهران

" آهنگري کاري نداره: پهنش کني، بيل ميشه ، دُمش را بکشي ، ميل ميشه "

پيرزني بود که تنها يک پسر داشت . سالها بود که شوهرش مرده بود و پيرزن تمام زندگي خودش را گذاشته بود تا پسرش را به خوبي بزرگ کند . اما از آنجا که پسرش يکي يکدانه بود ، بسيار لوس و تنبل بار آمده بود . همسايه ها هميشه به پيرزن مي گفتند : کمتر پسرت را لوس کن . او ديگر بزرگ شده و بهتر است او را دنبال کار و کاسبي بفرستي تا نان درآوردن را ياد بگيرد .
@gilnaa_org
@konkor_asan_org
پيرزن که دلش نمي خواست پسرش تنبل و بيکاره باشد ، يک روز دست پسرش را گرفت ، به دکان آهنگري برد و از آهنگر خواهش کرد که پسرش را به عنوان شاگرد قبول کند و به او آهنگري بياموزد . آهنگر که پسرک و مادرش را مي شناخت و دلش مي خواست به آنها کمک کند ، پذيرفت . از فرداي آن روز ، پسرک لباس کار پوشيد و به دکان آهنگر رفت . روز اول کارش به آب و جارو گذشت . روز دوم ، آهنگر به او ياد داد که آهن داغ شده را از کوره بيرون بياورد . پسرک تاب مقاومت دربرابر آتش داغ کوره را نداشت . يکبار که اين کار را کرد ، دست از کار کشيد و رفت و گوشه اي نشست . هرچه استاد کارش به او گفت: که پتک بزن يا آهن را توي کوره آتش بکن، گوش نكرد و گفت: من با نگاه کردن هم مي توانم چيزهاي لازم را ياد بگيرم. استاد آهنگر به اين اميد که پسرک به کار آهنگري علاقه مند شود ، زياد سر به سرش نگذاشت و به او سخت نگرفت. دو سه روز همينطور گذشت. يک روز استاد آهنگر منتظر بود که پسرک به سر کارش بيايد، اما هرچه انتظار کشيد از او خبري نشد. مدتي صبر کرد و به تنهايي کارهاي کارگاهش را پيش برد ، اما کم کم نگران شد و با خود گفت: نکند بلايي به سر پسرک آمده باشد ، بهتر است پرس و جو کنم و ببينم امروز کجا رفته است .
@gilnaa_org
@konkor_asan_org
با اين فکر ، استاد آهنگر يک نفر را به در خانه پيرزن فرستاد و پيغام داد که پسرت امروز به سر کار نيامده است، اگر بيمار شده يا کاري برايش پيش آمده ، خبرم کنيد که نگرانش نباشم. قاصدي که استاد آهنگر فرستاده بود، ساعتي بعد همراه پيرزن برگشت. وقتي آهنگر ديد که پيرزن نگران نيست و در چهره اش از ناراحتي خبري نيست، خيالش راحت شد. پيرزن گفت: دست شما درد نکند استاد . نمي دانم چطور از زحمات شما تشکر کنم. پسرم به من گفته که کاملا ً آهنگري را ياد گرفته و ديگر احتياجي به اين ندارد که به کارگاه شما بيايد. درست است که او باهوش است، اما شما هم استاد خوبي هستيد.
@gilnaa_org
@konkor_asan_org
آهنگر که بسيار متعجب شده بود، گفت: پسر شما آهنگري را در همين دو سه روز شاگردي ياد گرفته؟! به حق چيزهاي نشنيده، من سي سال است که آهنگرم، اما هنوز همه فوت و فنهاي آهنگري را ياد نگرفته ام. پيرزن گفت: گفتم که بچه من، پسر باهوشي است. مي گويد: آهنگري کاري ندارد ، آهن را توي کوره مي گذاري تا داغ شود، وقتي داغ شد، آن را از کوره درمي آوري و با چکش به سرش مي کوبي، اگر دمش را دراز کني ميله هاي آهني مي شود ، اگر پهنش بکني بيل درست مي شود .
@gilnaa_org
@konkor_asan_org
آهنگر قاه قاه خنديد و گفت: بارک الله به اين پسر! اسفند برايش توي آتش بريز که خداي نکرده او را چشم نزنند . او نه تنها خودش آهنگري را ياد گرفته ، بلکه به شما هم که پيرزن هستي ، فوت و فن آهنگري را ياد داده . پيرزن فهميد که پسرش چيزي ياد نگرفته و تنبلي و سختي کار ، باعث شده است که به سر کار نيايد .
از آن به بعد ، براي آدم هاي تنبل و بي هنري که ارزش کار و هنر ديگران را ناديده مي گيرند ، مي گويند : " آهنگري کاري نداره: پهنش کني، بيل ميشه ، دُمش را بکشي ، ميل ميشه " .