حس ناکارآمدی و افسردگی هر ساله در جوانان رو به افزایش است، سال گذشته با افتخار نظامهای آموزش، خودکشی به جایگاه دومین علت مرگومیر نوجوانان در جهان ارتقا پیدا کرد.
نوجوانان و جوانانی که اقدام به خودکشی میکنند عموما نمیتوانند جای مفیدی برای خود در زندگی و جهان پیرامونشان بیابند. سردرگماند در کلافی بههمگوریده و درمانده در برآوردن ابتداییترین نیازهایشان.
اگر کودکی دورهای است برای سربرآوردن شوقها و نوجوانی دورهای برای تلاش در جهت تحقق آن، چه ارتباطی بین افزایش حس ناکارآمدی جوانان با کودکی و نوجوانیشان وجود دارد؟
از درون آزمونها و کلاسهای اجباری؛ یا چیزی که کودکان به عنوان «کار اجباری» نامگذاری میکنند چگونه افرادی پرنشاط، کارآمد و علاقمند به زندگی بیرون خواهد آمد؟