کم پیش آمده آدمبرفی را در هیئت فیلسوفی ببینیم که در پی کشف مع | ادبیات کودکان
کم پیش آمده آدمبرفی را در هیئت فیلسوفی ببینیم که در پی کشف معمای عقل باشد و مانند هر فیلسوف دیگری، بخواهد حیرانی و سرگشتگی انسان و پوچی عقلاش را نشانمان دهد. سرانجام داستان، سرگشتگی عقل همهی آدمگوشتیهاست در برابر فلسفهی شاعرانه و رویاگونهی آدمبرفی از زندگی: «آدمبرفی من عقلام را گم کردهام و به جای آن سیب سرخ و گل سرخ و گل یخ را پیدا کردهام آیا شاعری سراغ داری که کنار آتش از این صبح سفید برفی شعری بسازد؟» اینبار اندیشهای عمیق و فیلسوفانه در زبانی شاعرانه، عقل و عشق را دو سوی یک نبرد در خلسهای از رویا میکند.
به قلم #عادله_خلیفی
در کتابک بخوانید: جهان داستانی محمدهادی محمدی، (بخش نخست) خلسهی رویا