Get Mystery Box with random crypto!

همین صبح امروز، هم میتونست صبح روزی باشه که استخدامت می‌کنند، | ❤️شهر من كوهدشت❤️

همین صبح امروز، هم میتونست صبح روزی باشه که استخدامت می‌کنند، هم صبح روزی که اخراجت می‌کنند. هم می‌تونست صبح روزی باشه که بلیت سفرت اوکی میشه، هم صبح روزی که بلیتت کنسل میشه. خورشید همونه، لوکیشن همونه، بدنت هم همونه. اما برای ذهنت، هر کدوم از صبح‌ها برات فرق دارند. اگه قرار بود بدونی تا آخر شب چه اتفاقاتی قراره برات بیفته، دیگه از هیچ صبحی لذت نمی‌بردی. و شاید هر صبحی آغاز یک شکنجه می‌شد. مردم اگه می‌دونستند فرزندشون وقتی بزرگ شد چه کارهایی با خودشون و خودش می‌کنه، شاید هیچوقت به دنیا نمی‌آوردنش. دنیای انسان‌ها داره روی دانایی میچرخه، اما اگه ندانستن نبود، از هم می‌پاشید. چون ما از هم می‌پاشیدیم. اگه کسی وجود داشت که همه‌چیز رو بدونه، به همون نسبت آرز می‌کرد مرگش زودتر فرا برسه.

آیا آدم می‌تونه این واقعیت رو بپذیره؟ مردم ادعا می‌کنند که می‌پذیرند. ولی دروغ میگن. اگه این واقعیت رو بپذیری، معنیش اینه که موقع هیجان، هیجان نداری. موقع غم، غمگین نیستی، ‌و‌ موقع شادی، خوشحال نیستی. چون یادت هست که خورشید همونه، لوکیشن همونه، بدنت هم همونه، فقط ذهنت داره یه مزه دیگه میسازه. آدم وقتی آرامش داره که تو کار مغزش دخالت نکنه. اگه قرار باشه هربار مغزش مزه جدیدی ساخت، بش بگه می‌دونم که این ساخته‌ی توعه و گرنه همه‌چیز همونجوریه که بود، دیگه هیچ‌چیز هیچ مزه‌ای نخواهد داشت. و مردم دوست ندارند که هیچ‌چیز هیچ مزه‌ای نداشته باشه. اونا این واقعیت رو نپذیرفتند. فقط تمرین می‌کنند که بش فکر نکنند.

میشه خلاف کار مردم رو انجام داد. میشه تمرین کرد که بش فکر کرد. تصور کنید امروز روزیه که ساعت دو بعداز ظهر قراره از پایان‌نامه‌تون دفاع کنید. یک دقیقه به حسی که ایجاد می‌کنه اجازه بدید شما را فرا بگیره. حتما استرس داره، و شاید کمی افتخار. حالا تصور کنید امروز روزیه که قراره ماشین‌تون رو با هرچی که توشه سرقت کنند. یک دقیقه به حسی که ایجاد می‌کنه اجازه بدید شما رو فرا بگیره. حتما ناراحتی داره، و شاید کمی خشم.

برای دخالت در کار مغز، باید اول تماشا کرد که دقیقا داره چیکار می‌کنه. این تماشا آدم رو دو نفر می‌کنه. آدمی که آدم سابق بود، که یک روز صبح استرس داشت و افتخار می‌کرد، ‌و صبح روز بعدش ناراحت بود و عصبانی. و آدمی که داره این آدم رو نگاه می‌کنه.

یه روزی میرسه که این دو تا آدم با هم گلاویز بشن. اون روز خوبیه.