شرطیشدگی - انسان چگونه میتواند از شرطی بودن رها گردد | Jiddu Krishnamurti
شرطیشدگی
- انسان چگونه میتواند از شرطی بودن رها گردد؟
- تنها بوسیلهٔ شناخت و درک انواع فرارها. وابستگی مـا بـه یک شخص، به کار، به یک ایدئولوژی و بسیاری چیزهای دیگـر عـامل شرطی شدن است. ما باید بیهودگی فرار را درک کنیم؛ نه اینکه در جستجوی وسیلۀ فرار بهـتر، موجـهتر و ظـاهراً معقولتـر و منطقیتری باشیم. هر نوع شکل فرار نابخردانـه اسـت؛ زیـرا بـطـور اجتنابناپذیری منجر به تضاد میگردد. اینکه انسان خود را به زور وادار به اجتناب از وابستگی کند، یا تمرین عدم وابسـته بـودن کنـد باز هـم شـكل دیگری از فرار و انزواطلبی است. ایـن نـوع عـدم وابستگی، در حقیقت وابستگی به "عدم وابستگی"ایست که ذهـن بصورت یک ایدهآل انتزاعی در خود متصور شده است. به عبـارت دیگر ذهن یک ایدهآل انتزاعی را "عدم وابستگی" مینامد. و هـر نـوع ایدهآل یک فریب و پندار خودساخته است. و آن چیز خودساخته وقتی بصورت ایدهآل درآمد وسیلهای میشود برای فرار از آنچه هست. هنگامی انسان میتواند آنچه هست را بشناسد و عملش در ارتباط با آن یک عمل کامل، همآهنگ و متناسب باشـد کـه ذهـن دیگر در جستجوی هیچ نوع وسیلۀ فـرار نباشـد. نفس اندیشه در بارۀ "آنچه هست" نیز نوعی فرار است از "آنچه هست". اندیشه دربارۀ مسئله، فـرار از مسئله است؛ زیرا مسئله حـاصل اندیشـه است؛ اندیشه خودِ مسئله ـ و تنهـا مسئله است. چـون ذهـن مـيـل ندارد چیزی که هست باشد، چون از چیزی که هسـت هـراس دارد، در جستجوی وسائل فرار است. و طریق و شیوۀ فرار تفکر است. تا زمانی که تفکر و اندیشه در کار است، فرارها نیز باید باشند؛ وابستگی باید باشد. و اینهـا شـرطی بودن را تشدید و تقویـت میکنند.
رهایی از شرطی بودن هنگامی تحقق مییابد که رهایی از فکـر تحقق یابد. تنها هنگامی که ذهن کاملاً آرام است، حقیقت میتواند خود را متجلی گرداند؛ میتواند باشد.