Get Mystery Box with random crypto!

«در نهایت مثل همیشه دنا را کاملا تصادفی پیدا کردم... با ذهنی | Casterly_rock

«در نهایت مثل همیشه دنا را کاملا تصادفی پیدا کردم...

با ذهنی پر از مسائل دیگر،با عجله به پیش می‌رفتم که از گوشه ای پیچیدم و مجبور شدم ناگهان بایستم تا مانع از برخورد سریعم با او شوم...

هر دو برای لحظه ای همانجا لال و مبهوت ایستادیم.با وجود اینکه روزها در هر سایه و پنجره ی کالسکه ای به دنبال چهره اش گشته بودم،دیدنش حیرت زده ام کرد...

شکل چشم هایش را به یاد می‌آورم،اما سنگینی شان را نه.تاریکی شان را به یاد می‌آورم اما عمق شان را نه...

نزدیکی اش نفس را با فشار از سینه ام خارج کرد گویی که ناگهان عمیقا زیر آب فرو برده شده باشم...

ساعت های طولانی را صرف فکر کردن درباره اینکه این دیدار ممکن است چطور پیش برود،کرده بودم.این صحنه را هزار بار در ذهنم بازی کرده بودم.می‌ترسیدم که سرد و بی اعتنا باشد.که مرا به خاطر تنها گذاشتنش در جنگل با تحقیر رد کند.که ساکت و با ترشرویی آزرده خاطر باشد...

نگران بودم که نکند فریاد بزند،یا دشنام بدهد یا صرفا رو برگرداند و برود...»

سرگذشت #شاهکش
اثر پاتریک راتفوس

@lannister_hall