«هنگامی که جنازه ی لت و پارشده ی دوستانت را جمع میکنی،پیروزی دیگر چندان خیال انگیز نخواهد بود.شجاعت به خرج دادن در لحظه کار دشواری نیست چرا که هرچه داری،همان چیزهایی است که میتوانی پردازش کنی،چیزهایی که میبینی،استشمام میکنی،حس میکنی و میچشی...
چیزهایی که کَسر کوچکی از واقعیت را تشکیل میدهند ولی بعد،زمانی که همه چیز ذره ذره از حالت فشرده خارج میشود و گشوده در برابر چشمانت قرار میگیرد،بیزاری از آنچه انجام داده ای و بلایی که به سر دوستانت نازل شده است،بر تو غلبه خواهد کرد و از پا خواهی افتاد...
نفرین جنگ فضایی در همین خلاصه میشود:به میدان جنگ میروی،سپس ماه ها انتظار میکشی و تنها با مسائل روزمرهی طاقت فرسا سر و کله میزنی...
بعد دوباره پا به میدان میگذاری...»
#دیالوگ
افکار دارو در ستاره ی سپیده دم،جلد سوم از مجموعه ی #قیام_سرخ
@lannister_hall