Get Mystery Box with random crypto!

فلسفه مؤلف

لوگوی کانال تلگرام lesani_ch — فلسفه مؤلف ف
لوگوی کانال تلگرام lesani_ch — فلسفه مؤلف
آدرس کانال: @lesani_ch
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 201
توضیحات از کانال

مکتوبات سینا لسانی

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها

2021-08-24 13:05:11 نوزدهمین شماره مجله بین المللی سینما-حقیقت به فصل‌نامه‌ای برای سینمای مستند اختصاص داده شده است. بنده به دعوت عباس نصراللهی عزیز در این پرونده سهم کوچکی داشته‌ام. سینما حقیقت را می‌توانید از کیوسک های مطبوعاتی خریداری کنید (نسخه الکترونیکی آن‌ نیز از طریق اپلیکیشن‌های مربوطه قابل خریداری است.)

در ادامه متن انتقادی‌ام بر فیلم فارنهایت ۱۱/۹ اثر مایکل مور را در چهار پی‌دی‌اف پیوسته قرار می‌دهم. در مطبوعات فارسی در رابطه با این مستند مشهور به کرات نگاشته شده از این رو بنده کوشیده‌ام با تکیه بر فاصله زمانی و گذر از دوره التهاب در راه پاسخ به پرسش "چگونه توفیقاتی عظیم نصیب یک مستند کوچک شد؟" قدمی بردارم.

@Lesani_Ch
765 views10:05
باز کردن / نظر دهید
2021-05-20 14:20:02 فضای توییتر و اینستاگرام به قدری مسموم شده که ترجیح می‌دهم به یاد دوست و استادم «بابک خرمدین» همین‌جا چندخطی مشق نمایم. نامی که این روزها ملعبه دست بسیاری شد. از سویی «انسان» که صلاحیت هر قضاوت و اظهار نظری را بر خود روا داشت و از سوی دیگر «دوست»، «همکار» و «دانشجو» که همانا به حمایت برخاست اما برای رشد خویشتن از تناول قطعه قطعه‌ی گوشت آن مرحوم نیز حذر نکرد.

دوستان خرمدین عمدتا دوستان من هستند دانشجویان خرمدین در کلاس‌هایی حضور یافته‌اند که چشمان من ناظر بوده است من آنان را به خوبی می‌شناسم و از این تریبون اعلام می‌نمایم ۹۹% خاطراتی که از کلاس‌ها و معاشرت با بابک نقل می‌شود یا به اغراق بسیار آمیخته گشته است یا سراسر دروغ است و دروغ است و دروغ. حتی یک نفر از نقالان مجازی در این چند روز به اکباتان نیامد، اخبار دهشتناک این روزها حتی خم به ابروی یک نفر از سینه‌چاکان نیاورد. این دوستان برای خودنمایی از نام شریف استاد حماسه‌ها سراییدند تا توجهات به سوی‌شان گسیل شود. البته این موضوع توضیح می‌دهد که چرا جماعت مذکور «سینما» را برگزیده‌ است.


اینجانب در وصف بابک خرمدین تنها به متن کوتاهی بسنده می‌کنم:

«با اندکی مصاحبت با او درمی‌یافتید که طبع لطیفی دارد و آزارش به هیچکس نخواهد رسید. والدینش را می‌زد؟! روابط نامشروع داشت؟! چه مهملاتی! گناه او چه بود که بر طینت پاک‌اش چنین اتهاماتی روانه گشت؟ لعنت بر مردمانی که نام‌ش را آلوده کردند... لعنت بر آن جانوران... لعنت بر حرامزاده‌ی درنده‌خو‌: پدر... لعنت بر نامهربانِ بی‌مایه: مادر... لعنت... لعنت... لعنت...»

چند روزی است که آرامش از روانم سلب شده؛ کابوس، در خواب، در بیداری، کابوس/ سینا لسانی

@Lesani_ch
https://t.me/C_E_Photos/294
1.1K views11:20
باز کردن / نظر دهید
2021-04-21 17:11:59 «شلاق‌هایی که اندرسون و برگمان متحمل شدند»

نگاهی به «اگر...» به بهانه‌ی چالش #نخل_طلا در گروه سینما اکسپرت


مردی که به دست «میک» (با بازی مالکوم مک‌داول) وحشیانه به قتل رسید؛ در سکانس بعد درازکش در کشو با قاتل‌ش دستِ مصالحه داد. او بدون توضیح زنده بود! نه اشتباه نکنید «اگر...» فیلمی گروتسک با مایه‌های ابزورد نیست، آن را لوییس بونوئل کارگردانی نکرده. بستر روایی در «اگر...» بر اصل واقع‌گرایی متکی‌ست. رئالیسمی ساختاریافته که صحنه‌هایی سورئال و نامتناجس به آن الصاق شده‌‌اند می‌بایست معادل این داستانک‌های عجیب -که تکثرشان با پیشرفت فیلم رابطه مستقیم دارد- را در رنگ بصری فیلم جستجو کرد، سیاه و سفید شدن بی‌دلیل و نابه‌هنگام تصویر، که آن هم به تدریج تا انتها فزونی می‌یابد.

سینمای آزاد انگلستان، بیش از نزدیکی به موج نوی فرانسه، با موج نوی امریکا موسوم به «هالیوود نو» خویشاوند است. صحنه‌ی سرکشانه موتورسواری در جاده‌ به همراه دختر یادآور لحظاتی از «ایزی رایدر»، «بانی و کلاید»، «زمین های لم‌یزرع» و دیگر بیانیه‌های هنری/شورشی آن سال‌های امریکاست. جالب است بدانید که نخل طلای این فیلم، خود محصول موج عظیم اعتراض در می ۱۹۶۸ است که تعطیلی یک ساله‌ی جشنواره کن را به دنبال داشت. معماران پاریسی‌ سال بعد با تقدیر از «لیندسی اندرسون» در مرمت حیثیت مخدوش شده‌شان قدم برداشتند.

آن دختر چه کسی بود و از کجا می‌آمد؟ پسرها واقعا موتورسیکلت را سرقت کردند؟ آن جنین در کمد چه کارکردی داشت؟ پایان‌بندی فیلم حقیقت داشت؟ و ... این دست سوالات ما را به بن‌مایه‌ی اثر رهنمون می‌سازد «عدم آمیزش رئالیسم و سورئالیسم و جریان یافتن دو لحن موازی در فیلم» چرا لیندسی اندرسون میان واقع‌گرایی و نقض آن یک مسیر را انتخاب نکرده است؟ شاید پاسخ‌ این پرسش در تاملی دوباره بر «فانی و الکساندر» باشد. به اعتقاد نگارنده، برگمان دو دهه بعد هنر اندرسون را دستمایه‌ی کار خود قرار داده است.

اگر مردی که میک به قتل رساند در سکانس بعد پیدایش شد؛ برگمان هم الکساندر و فانی‌اش را بر کف اتاقِ طبقه‌ی بالا نمایش می‌دهد در‌حالی که در گنجه‌ی مرد یهودی بودند. در توجیه این دو تخطی، خوب است به نطق دل‌انگیزی از این اندیشمند سوئدی بسنده کنیم: «سینما همان رویاست، فانوس خیال، جایی که مرز رویا و واقعیت از بین می‌رود...» حرف از برگمان و فانی و الکساندر شد؛ شما هم صحنه‌ی متنبه شدن میک را تداعی‌گر شلاق خوری‌های الکساندر از ناپدری‌اش دریافتید؟ آیا حقیقتا برگمان فیلم‌ش را بر اساس خاطرات کودکی‌ ساخته است؟! هرچه باشد واقعیت ادراکی‌اش عجیب بر جان آدمی رخنه می‌کند.

سینا لسانی
@Lesani_Ch
1.4K views14:11
باز کردن / نظر دهید
2021-04-21 17:11:46
If.... (1969)
Contraction Editing of Motorcycle Theft
Director: Lindsay Anderson
Editor: Sina Lesani

@Lesani_ch
998 views14:11
باز کردن / نظر دهید
2021-03-01 15:43:27 Dazed and Confused (1993)
Richard Linklater

آنچه درام نوجوانانه‌ی «گیج و منگ» (مات و مبهوت) را به جایگاهی رسانده است که کماکان معجونی سحر انگیز برای حس و حالی استثنایی‌ست؛ نه آشنایی‌زدایی در کلیشه‌‌ی ساب‌ژانر «بلوغ» است که رنگ و بویی تازه به این ساحت بخشید و نه ظهور بازیگرانی همچون «متیو مک‌کاناهی» که اولین حضورشان را در سینما آزمودند. نه استفاده‌ی خوش‌طبعانه از ساوندترک‌های محبوب دهه هفتاد که سلیقه‌ی فیلمساز را بازتاب می‌داد و نه سرکشی سبک‌بالانه‌‌ای که واقعیت دست‌نیافتنی را به روحِ سینمای نوجوانان پیوند زد. علت شگفتی فیلم نه هیچ‌کدام بلکه همه‌ی آن‌هاست! همه‌ی موارد فوق به علاوه‌ی بی‌شمار مولفه‌ی دیگر که از سرچشمه‌ای مشترک جوشیدند. «ریچارد لینک‌لیتر» مردی تگزاسی و دیوانه‌ی بیسبال که فراز‌هایی از گذرانِ شخصی‌اش را بر نگاتیو بازنگاشت.

چگونه می‌توان تعداد پرشماری شخصیت را در بستری هم‌پوش و مسیر مشترک قرار داد و از مقوایی شدنشان جلوگیری کرد؟ فیلمنامه‌ی «مات و مبهوت» پیروزمندانه این سوال را پاسخ می‌گوید. بی‌جهت نیست که همه را مجذوب خود ساخت هم مخاطبانی که بودجه‌ای ناچیز را به فروشی چشم‌گیر رساندند هم منتقدانی که با شکستن روزه‌ی سکوت لب به تحسین فیلمی گشودند که آمیخته‌ای از دو موضوع نامحبوب‌شان «مستقل و بلوغ» بود.

آنچه درام نوجوانانه‌ی «گیج و منگ» را به جایگاهی رسانده است که کماکان معجونی سحر انگیز برای حس و حالی استثنایی‌ست، خالق پشت دوربینش است. تجربه‌گرایی که آموخته‌هایش از برسون، اوزو، فاسبیندر، اشترنبرگ و درایر را به بافتار پرشور و جنجالی فیلم آورد. یحتمل همین ماهیت پارادوکسیکال دل از کوئنتین تارانتینو برد‌. تا در نظرسنجی۲۰۰۲ سایت اند ساوند فیلمی از فیلمساز معاصرش را دهمین برگزیده زندگی‌اش‌ عنوان کند.

@Lesani_ch
@CinemaExpert
https://t.me/C_E_Photos/273
422 views12:43
باز کردن / نظر دهید
2021-02-18 15:54:45 ‍ دریچه‌ی پنجره، عدسی دوربین

«یادداشتی کوتاه بر روز برای شب، به بهانه بازبینی مسترپیسِ فرانسوا تروفو»


روز به جای شب روایتی هیچ‌انگارانه از زندگی‌ست، آنچه از غالبِ سینمای دهه شصت/هفتاد اروپا مجزایش می‌کند و امتیازی بر دیگر فیلم‌های این‌چنین می‌شود؛ وجوه سینماتیک‌ش است که اندیشه‌ی اگزیستانسیالیسم را با زبان سینما و از دریچه فیلم نمودار می‌کند. از این حیث با «هشت و نیم» هم‌سنگی می‌کند. در ظاهر میان فیلم تروفو و فیلم فلینی شباهتی نیست. اما لایه‌های زیرین یا به بیانی «درونمایه» مشترکی دارند. هر دو عشق غایی خود «سینما» را سازه بنای اتوبیوگرافی‌شان کرده‌اند. مسیر آن‌جا مجزا می‌شود که پیکرتراشی فلینی از خیالات و مکنونات درونی، سویه‌های سورئالیستی می‌گیرد اما تروفو در امتداد نگرش پدر معنوی‌اش «آندره بازن» هرگز از رئالیسم روی‌گردان نیست و جز رویا/کابوس‌های شبانه فران (با هنرنمایی خود تروفو) برای کلیه‌ی الهامات فردی و جوشش‌های درونی، سرچشمه‌ای بیرونی نهاده است.

هرچه فلینی می‌کوشد به مغاک وجودی گوییدو راه‌یابد و افکار و امیال کارگردانِ سراسیمه را از ناخودآگاه‌اش بیرون بکشد؛ تروفو از نزدیکی به «فران» برحذر است و موتیف رویاهای شبانه (سرقتِ مقدس پوستر همشهری کین در کودکی) پلاتی جداگانه آفریده است که همین مختصر پلات به فیلم معنایی دگر بخشیده و آن را در زمره آثاری که حدیث نفس مولفشان هستند قرار داده‌است. 

شب امریکایی (نام دیگر اثر)، فیلم شلوغی‌ست، میزانسن پرازدحامی دارد و به همان میزان که شخصیت‌ها متعدداند خُرده قصه‌ها و کنش‌هایشان هسته مرکزی را مستتر ساخته‌است و هسته مرکزی که محمول مناسبات میان شخصیتی و برآمده از رویکرد فیلم در فیلم یا در اینجا طرح‌واره‌ی آینه‌ایِ فیلم/زندگی‌ست؛ خود ریشه در خُرده قصه‌ها و کنش‌ها دارد. پس می‌توان نتیجه گرفت همان‌طور که هیاهوی فیلم مضمون اصلی را پنهان داشته، این مضمون نیز سایه‌ای بر درام و همه‌ی محتویاتش گسترانده است. این رابطه‌ی معکوس فرم را نیز دستخوش قاعده‌ی ابزورد کرده است. توجه به جزئیات و جزئی‌نگری تروفو تنها یک شگرد برای دلالت‌های دراماتیک و سازوکارِ ملاتِ فیلمنامه نیست. همه‌ی این جزئیات در مرزگشایی‌های فرم و محتوا و ایجاد نظم و اعتدال ساختاری‌ نقش دارند. 

برای نمونه یکی از شخصیت‌های فیلم که بانوی خانه‌دار و همسر یکی از عوامل فیلم ا‌ست هر روز به محل فیلمبرداری می‌آید و درحالی که مشغول قلاب دوزی‌ست، در جایگاه مشاهده‌گر حوادث پشت صحنه را زیرنظر می‌گیرد او نماینده‌ی ما مخاطبان در فیلم است و همانطور که ما از روابط ظاهرا پنهان و فسادگری‌های افراد به شگفت آمده‌ایم او نیز عنان از کف می‌دهد و پرخاشگرانه دیالوگ‌هایی کلیدی را خطاب به گروه بازگو می‌کند. زن، آن‌ها را دروغ‌گو و گناهکار می‌خواند و لحن و فضا را متاثر از رفتارش می‌کند اما بعد از لحظاتی که از آنجا برده می‌شود. همه چیز به روال سابق برمی‌گردد گویی هیچ اتفاقی نیافتاده است. گویی همه گروه از چنبره بی‌اخلاقی بر حرفه‌شان آگاهند و فرانِ کارگردان به مثابه خدا تغییری برای این نابسامانی نمی‌اندیشد و تنها دل‌مشغولی توالی این مسیر تا به پایان رساندن پروژه را دارد.

«فران» در دیالوگی به آلفونس (با بازی ژان پیر لئو) می‌گوید: «فیلم ها مانند قطار‌های شبانه بی‌وقفه می‌روند...» شرط توقف این قطار پس از همه‌ی وقایع ننگین، فروپاشی روابط، پیامدها و تلفات (مرگ الکساندر) رسیدن به نقطه پایانی‌ست؛ جایی که گروه با احوال معمول و چهره‌های گشاده از یکدیگر خداحافظی می‌کنند. چه بی‌اندازه مضحک! آیا این همان تراژدی‌ست که هنرپیشه‌های چهار نقش اصلی در ابتدا به خبرنگاران وعده داده‌اند؟ پس اگر تراژدی‌ست -همچون زندگی به تعبیر اگزیستانسالیست‌ها- عجب تراژدی ابزوردی!؟

•| روز به جای شب، تقدیمی فرانسوا تروفو به همه‌ی کارگردان‌های واقعی سینماست... و ممکن است روحِ آشنایی‌زدایانه از هر موج نویی باشد... و مشاهدات حاکی از آنند که محبوب جاویدان سینه‌فیل‌ها و هوموسینماتیکوس‌های جهان است جامعه‌ای عزلت‌نشین که تروفو پیام‌آورش بود. |•


سینا لسانی
@Lesani_Ch
https://t.me/C_E_Photos/270
1.6K viewsedited  12:54
باز کردن / نظر دهید
2021-01-15 12:41:50 کاوشی در کارگردانی ۱۹۱۷ با دیدگاه انتقادی به فرایند تولید

پروژه نهایی واحد اصول کارگردانی با استاد عزیز «امیررضا نوری پرتو»

@Lesani_Ch
1.4K views09:41
باز کردن / نظر دهید
2020-11-08 17:38:41 وقتی که بچه بودم
غم بود
اما...
کم بود!

راوی: سینا لسانی
@Lesani_Ch
649 views14:38
باز کردن / نظر دهید
2020-11-08 17:37:25 وقتی که بچه بودم
فرهاد مهراد
اسماعیل خویی

@Lesani_Ch
515 viewsedited  14:37
باز کردن / نظر دهید