بعد از نمایش یک فیلم ایرانی، با دوستان خارجی نشسته بودیم به گف | کتابخانه تلگرام
بعد از نمایش یک فیلم ایرانی، با دوستان خارجی نشسته بودیم به گفتگو يكيشان پرسيد: آن پسرک سر چهار راه چه میفروخت؟ مواد مخدر بود يا ... من پاسخ دادم فال میفروخت پرسيد فال چيه؟ گفتم شعر، شعرهای شاعر بزرگمان حافظ با هيجان گفت: يعنی شما از كشوری میآييد كه در خيابانهايش شعر میفروشند و مردم عادی پول میدهند و شعر میخرند ؟!
میرفت سر ميزهای مختلف و با شگفتی اين را به همه میگفت ! و اين يعنی زاويهی ديد، يكی سياهی میبيند و یکی زیبایی !