Get Mystery Box with random crypto!

شباهت پیشنهاد امام جمعه بروجرد و  رهنمودهای رهبران نظام های کم | کتابخانه تلگرام

شباهت پیشنهاد امام جمعه بروجرد و  رهنمودهای رهبران نظام های کمونیستی*

حقیقتا دست خودم نیست ،هر بار جملات و فرمایشاتی مثل فرمایش اخیر امام جمعه بروجرد را می‌خوانم که «در پارک‌ها درختان میوه بکارید تا مردم بخورند» یاد بسیاری از دیکتاتور هابی می‌افتم که چه فکرهای بکر مشابهی برای حل معضل گرسنگی ملت‌هایشان داشتند.

از پرورش خرگوش در خانه‌ها در شوروی تا کشت جلبک مغذی که در ادرار انسان رشد می‌کند در چین کمونیست.

اما پیشنهاد جناب امام جمعه بروجرد مرا به یاد رفیق پل پوت رهبر انقلاب کمونیستی کامبوج انداخت که با انقلاب مزخرفش کل مردم را به گرسنگی و فلاکت و نابودی کشاند و در عوض تنها چیزی که داشت ارائه چند رهنمود «عالمانه» از جنس رهنمودهای عالمانه اخیر امام جمعه بروجرد به ملتش بود.

او به همه وزارتخانه‌های دولتی دستور داد در محوطه‌های بیرونی هر وزارتخانه سبزی و خیار و هندوانه بکارند.
دستور داد از این پس هر وزارتخانه‌ای باید از همین طریق مواد غذایی مورد نیاز کارمندان خود را تهیه و تامین کند.

همه اهالی پایتخت به مناطق روستایی کوچ داده شدند تا در روستاها معنای واقعی کار در روستا را بفهمند(اقدامی که منجر به مرگ نیمی از اهالی پایتخت شد).هر کسی که دستانش نرم بود یا عینک داشت ثابت می‌شد که تا حالا بیل دستش نگرفته و انگل و بیکاره است و جزایش اعدام .
اما هیچکدام از این تمهیدات نه تنها به افزایش محصولات کشاورزی کمک نکرد که قحطی را فراگیرتر کرد.

یکی از کامبوجی‌هایی که گول تبلیغات کمونیستی خمرهای سرخ را خورده و از پاریس آمده بود تا به کامبوج کمونیستی کمک کند بعدها به خاطر آورد:

«آنها به ما گفتند که در زمین بسکتبال برنج بکاریم؛بر روی زمین سیمانی! خواستیم زمین را بکنیم اما اجازه ندادند و در عوض گفتند که روی زمین سیمانی خاک بریزیم و نشاهای برنج را در خاک ها بکاریم.
استدلالشان این بود که زمین بسکتبال جایی بوده است که بورژواها در آن تفریح می‌کردند در حالیکه دهقانان باید جان می‌کندند تا زنده بمانند....
یک خیابان شهر را در نظر بگیرید. اینجا جایی‌ بوده است که بورژواها ماشین‌هایشان را در آن می‌راندند و این در حالیست که دهقانان ماشین نداشتند.
پس خیابان را باید نابود کرد.
من در یکی از خیابانهای جنوبی پایتخت کامبوج گوجه کاشتم.
سوراخ‌هایی با عمق یک متر در آسفالت خیابان حفر کردم و آن را با کاه و پوشال و مدفوع پر کردم؛آن هم با دست خالی.
خیابان از نظر انقلابی‌ها حیاتبخش نبود، شما نمی‌توانستید پارک و خیابان را بخورید اما گوجه‌ها را به محض اینکه برسند.می‌توانستید بخورید... آن چه مهم است تغییر ذهنیت شماست.»

بیژن اشتری

@Library_Telegram