Get Mystery Box with random crypto!

کتابخانه تلگرام

لوگوی کانال تلگرام library_telegram — کتابخانه تلگرام
موضوعات از کانال:
صادق
آفرینگان
شهید
تبدیل
آدرس کانال: @library_telegram
دسته بندی ها: ادبیات
زبان: فارسی
مشترکین: 77.43K
توضیحات از کانال

انواع کتاب کمیاب و ممنوعه
رمان، داستان
علمی، تخیلی، آموزشی
تاریخی، سیاسی
مطالب و داستانهای آموزنده و ...
ارتباط با ادمین:⬇️
@Library_Telegram_Bot
صفحه اینستاگرام کانال⬇️
https://www.instagram.com/library_telegram/

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 13

2023-12-03 15:57:31 یک جهان

پیتر سینگر

خلاصه کتاب:
پیتر سینگر در این کتاب به موضوعاتی چون حقوق بشر، تغییرات اقلیمی و نقش سازمان تجارت جهانی در تعاملات کشورها می پردازد و نشان می دهد چگونه یک اخلاق جهانی به جای روش های ملی گرایانه می تواند پاسخ هایی پایدار به مشکلات مهم دنیای امروز بدهد. هر کدام از موضوعات مطرح شده، از نقطه نظری اخلاقی مورد بررسی قرار می گیرند و راه هایی جایگزین برای سر و سامان دادن به مشکلات مربوط به هر کدام از آن ها ارائه می شود. سینگر در کتاب یک جهان، نگرش های کوته نظرانه و قوم گرایانه را با چالشی بزرگ رو به رو می کند و از چارچوب اخلاق، شیوه ای جدید را برای نگاه به مسائل روز جهان در اختیار مخاطبین قرار می دهد.


@Library_Telegram
13.5K views12:57
باز کردن / نظر دهید
2023-12-03 11:16:42 #یک_دقیقه_مطالعه

۲۰ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ۲۰ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ﺩﺭ ﺁﻟﻔﺎ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﺑﺎﻻﺗﺮﯾﻦ ﺳﻄﺢ ﺁﻟﻔﺎ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺍیست کهﺩﺍﺭدﺧﻮﺍبتان ﻣﯿﺒﺮد ﻭیا ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽ ﺷوید .
ﺑﻪ ﺍین حالت میگویند، ﭘﯿﮏ ﺁﻟﻔﺎ .

ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﮐﻪ انسان ﻫﺎ ﺩﺭ ﺍﻣﻮﺍﺝ ﺁﻟﻔﺎﯼ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍبشاﻥ
ﺩﺍﺭند ﺑﻪ ﺳﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻣﯽ شوند

1 - ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ، ﻣﺜﺒﺖ ﺍﻣﺎ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﻨﺪ .
2 - ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ، ﻣﺜﺒﺖ ﺍﻣﺎ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﻨﺪ .
3 – ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ، ﻣﻨﻔﯽ ﻭ ﻣﻨﻔﯽ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﻨﺪ !

ﻟﻄﻔﺎ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﺷﻤﺎ ﺟﺰﻭ ﮐﺪاﻡ ﺩﺳﺘﻪ ﻫﺴﺘﯿﺪ ؟
ﺑﻪ ﺧﻮﺩتاﻥ ﻫﻢ، ﺩﺭﻭﻍ نگویید ، ﺍﮔﻪ ﺟﺰﻭ ﺍﻭﻥ دسته انسان هایی
هستید ﮐﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻫﻤﻪ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪگیتاﻥ ﺭﻭ ﻣﺮﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﯾﺎ ﺑﻪ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﻭ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺗﯽ ﮐﻪناراحتتان ﮐﺮﺩﻩ، ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ، ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺟﺰﻭ ﺩﺳﺘﻪ ﺳﻮﻣﯿﻦ !

ﺍﮔﻪ فردی شما راناراحت ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺷﻤﺎ در ﺧﻠﻮﺕ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍبتان، ﻣﺮﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ بدی در مورد شما انجام داده ، ﯾﺎدتان ﺑﺎشد ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯽ شوید ﮐﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ بد ﺩﺭ آن شخصﺗﮑﺮﺍﺭ شود !
عجیب است! ﺍﻣﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺯﻧﺪگیتاﻥ ﺭا ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﺖ ﺁﻟﻔﺎ ﭼﻪ گونه ﻓﮑﺮ می کنید، ﻣﯽ ﺳﺎﺯید !
ﭼﻪ ﺁﻟﻔﺎﯼ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﭼﯿﺰﯼ ﺗﻤﺮﮐﺰ ﻣﯽ کنید ﻭ ﺩﺭاصل ﺩﭼﺎﺭ ﺧﻠﺴﻪ ﻣﯽ شوید...

ﺫﻫﻦ ﺷﻤﺎ، ﻣﺜﻞ دیگ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮﯼ ﻣﯽ ماند !که هر چه در آن بریزید پخته ﻣﯽ شود؟ !
ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯿﺪ هنگامی که به یکباره وار د ﻋﺎلم هپروت می شوید ﻭ ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﻣﺎﻟﯽ، یا احساسی وعشقی یا ﺷﮑﺴﺖ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪگیتان ﻓﮑﺮ ﻣﯽ کنید ﯾﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ کمتر از مقداریﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎشید،، هستید ،،ﯾﺎﺩتان باشددر ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻠﺴﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮفته اید ﻭ ﺍﻣﻮﺍﺝ ﺁﻟﻔﺎ ﺗﻮلید می کنید
وﺩﺭ ﺑﺎﻻﺗﺮﯾﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﺗﻠﻘﯿﻦ ﭘﺬﯾﺮی هستید
بدون اینکه خود متوجه باشید ﺧﻮﺩتاﻥ ﯾﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭا ، ﻫﯿﭙﻨﻮﺗﯿﺰﻡ ﮐﺮﺩه ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯽشوید ﺗﺎ ﻫﻤﻪ آن ﭼﯿﺰ ﻫﺎﯼ ﺑﺪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺁﯾﻨﺪه ﺑﻪ ﺷﮑﻠﻬﺎﯼجدید برای شما ویا دیگران ایجاد شود بطور مثال هنگام که غرق تماشای فیلم غمگین میشوید و خودتان رابجای ﻗﻬﺮﻣﺎن فیلم ﻣﯽ ﮔﺬﺍرید و های های گریه می کنید امواج منفی وغمگین ارسال می کنید
ﻟﻄﻔﺎ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺍﻣﻮﺍﺝ ﺁﻟﻔﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﺎﺷﯿﺪ !

ﺍﮔﺮ ﻣﺎ ﻧﺎ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﺧﯿﻠﯽاز ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪگیمان ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩﯾﻢ، ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﯿﻢ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ آن ﻫﺎ ﺭﺍ به جهت درست هدایت کنیم
و ﺍﺯ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎیماﻥ ﺩﺭ ﺟﻬﺖ ﺳﺎﺧﺖ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﻢ!

ﺗﻤﺮﯾﻦ : ﺍﯾﻦ ﯾﻪ ﺗﮑﻨﯿﮏ ﺑﻮﺩﺍیست ، ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺑﻌﺪﯼ !
ﺗﻤﺮﯾﻦ کنید ﮐﻪ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﻓﮑﺮتان ﺭﺍ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﺑﮕﯿﺮید ﻭ ﺍگر ﺩﺭ ﻃﯽ ﻣﺮﺍﻗﺒﻪ، ﻓﮑﺮﯼ ﺑﻪﺳﺮﺍﻏﺘﻮﻥ آﻣﺪ ﮐﻪ ﻣﻨﻔﯽ ﺑﻮﺩ، ﺍﺻﻼ ﺧﻮﺩتان ﺭا ﺷﻤﺎﺗﺖ ﻧﮑﻨﯿﺪ !
ﻓﻘﻂ ﺳﺮﯾﻊ ﺑﻪ ﺧﻮﺩتان بگویید ﺑﻌﺪﯼ ! و فکر ﺩﯾﮕﺮ ی ﺭا ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻨﺶ ﮐﻨﯿﺪ .
ﺍﮔﻪ ﻓﮑﺮ ﺑﻌﺪﯼ ﻫﻢ ﻣﻨﻔﯽ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﺯ تکرار کنید بعدﯼ ﻭ ﺑﺮوید ﺳﺮﺍﻍ ﻓﮑﺮ
ﺑﻌﺪﯼ . آنقدر تکرار کنید . تا ﯾﮏ ﻓﮑﺮ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺑﯿﺎﺩ .
ﺣﺘﻤﺎ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﻨﯿﺪ.

نکته های ناب روانشناسی

ترجمه دکتر قاضی

@Library_Telegram
13.3K views08:16
باز کردن / نظر دهید
2023-12-02 23:26:35 اطلاعات لطفا

■ما یکی از نخستین خانواده‌هایی در شهرمان بودیم که صاحب تلفن شدیم. آن موقع من هشت‌نُه ساله بودم. یادم می‌آید که قاب برّاقی داشت و به دیوار نصب شده بود و گوشی‌اش به پهلوی قاب آویزان بود.

□من قدم به تلفن نمی‌رسید،
اما همیشه وقتی مادرم با تلفن صحبت می‌کرد با شیفتگی به حرف‌هایش گوش می‌کردم. بعد من پی بردم که یک جایی در داخل آن دستگاه، یک آدم شگفت‌انگیزی زندگی می‌کند به نام «اطلاعات لطفاً» که همه چیز را در مورد همه‌ کس می‌داند. او شماره تلفن و نشانی همه را بلد بود.

●نخستین تجربۀ شخصی من با «اطلاعات لطفاً» روزی بود که مادرم به خانۀ همسایه‌مان رفته بود. من در زیرزمین خانه با ابزارهای جعبه ابزارمان بازی می‌کردم که ناگهان با چکش بر روی انگشتم زدم. درد وحشتناکی داشت اما گریه فایده نداشت چون کسی در خانه نبود که با من همدردی کند؛ انگشتم را در دهانم می‌مکیدم و دور خانه راه می‌رفتم که ناگهان چشمم به تلفن افتاد.

○به سرعت یک چهار پایه از آشپزخانه آوردم و زیر تلفن گذاشتم و روی آن رفتم و گوشی را برداشتم و نزدیک گوشم بردم. و توی گوشی گفتم «اطلاعات لطفاً» چند ثانیه بعد صدایی در گوشم پیچید: «اطلاعات بفرمائید.»

■من در حالی که اشک از چشمانم جاری بود گفتم «انگشتم درد می‌کند.»
︎پرسید «مادرت خانه نیست؟» ︎جواب دادم «هیچکس بجز من خانه نیست.»
︎«آیا خونریزی داری؟»
︎«نه، با چکش روی انگشتم زدم و خیلی درد می‌کنه»
︎«آیا می‌توانی درِ جایخیِ  یخچال را باز کنی؟»
︎«بله، میتونم»
︎«پس از آنجا کمی یخ بردار و روی انگشتت نگهدار»

□بعد از آن روز، من برای هر کاری به «اطلاعات لطفاً» مراجعه می‌کردم ... مثلاً موقع امتحانات در درس‌های جغرافی و ریاضی به من کمک می‌کرد.

●یکروز که قناری‌مان مرد و من خیلی ناراحت بودم دوباره سراغ «اطلاعات لطفاً» رفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم. او به حرف‌هایم گوش داد و با من همدردی کرد. به او گفتم: «چرا پرنده‌ای که چنین زیبا می‌خواند و همۀ اهل خانه را شاد می‌کند باید گوشۀ قفس بیفتد و بمیرد؟»

○او به من گفت «همیشه یادت باشد که دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست.» من کمی تسکین یافتم. یک روز دیگر به او تلفن کردم و پرسیدم کلمۀ fix را چطور هِجّی می‌کنند.

■یکسال بعد از شهر کوچکمان (پاسیفیک نورث‌وِست) به بوستون نقل مکان کردیم و من خیلی دلم برای دوستم تنگ شد. «اطلاعات لطفاً» متعلّق به همان تلفن دیواری قدیمی بود و من هیچگاه با تلفن جدیدی که روی میز خانه‌مان در بوستن بود تجربۀ مشابهی نداشتم.

□من کم‌کم به سن نوجوانی رسیدم اما هرگز خاطرات آن مکالمات را فراموش نکردم. غالباً در لحظات تردید و سرگشتگی به یاد حس امنیت و آرامشی که از وجود دوست تلفنی داشتم می‌افتادم. راستی چقدر مهربان و صبور بود و برای یک پسربچه چقدر وقت می‌گذاشت.

●چند سال بعد، در مسیر رفتن به دانشگاه، هواپیما در سیاتل برای نیم ساعت توقف کرد. من پانزده دقیقه با خواهرم که در آن شهر زندگی می‌کرد تلفنی حرف زدم و بعد از آن بدون آن که فکر کنم چکار دارم می‌کنم، تلفن اپراتور شهر کوچک دوران کودکی را گرفتم و گفتم «اطلاعات لطفاً». به طرز معجزه‌آسایی همان صدای آشنا جواب داد. «اطلاعات بفرمائید.»

○من بدون آن که از قبل فکرش را کرده باشم پرسیدم «کلمۀ fix را چطور هِجّی می‌کنند؟» مدتی سکوت برقرار شد و سپس او گفت: «فکر می‌کنم انگشتت دیگر خوب شده باشد.»

■من خیلی خندیدم و گفتم «خودت هستی؟» و ادامه دادم «نمی‌دانم می‌دانی که در آن دوران چقدر برایم با ارزش بودی یا نه؟» او گفت «تو هم می‌دانی که تلفن‌هایت چقدر برایم با ارزش بودند؟»

□من به او گفتم که در تمام این سال‌ها بارها به یادش بوده‌ام و از او اجازه خواستم که بار بعد که به ملاقات خواهرم آمدم دوباره با او تماس بگیرم. او گفت «حتماً این کار را بکن. اسم من شارون است.»

●سه ماه بعد به سیاتل برگشتم. تلفن کردم اما صدای دیگری پاسخ داد. «اطلاعات بفرمائید.»
︎«می‌توانم با شارون صحبت کنم؟»
︎پرسید «آیا دوستش هستید؟»
︎گفتم «بله، دوست قدیمی»
︎گفت «متأسفم که این مطلب را به شما می‌گویم. شارون این چند سال آخر به صورت نیمه‌وقت کار می‌کرد زیرا بیمار بود. او پنج‌هفته پیش درگذشت.»

○قبل از این که تلفن را قطع کنم گفت: «شما گفتید دوست قدیمی‌اش هستید. آیا همان کسی هستید که با چکش روی انگشتتان زده بودید؟» با تعجب گفتم «بله». «شارون برای شما یک پیغام گذاشته است. او به من گفت اگر شما زنگ زدید آن را برایتان بخوانم»

■سپس چند لحظه طول کشید تا درِ پاکتی را باز کرد و گفت: «نوشته به او بگو *دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست.* خودش منظورم را می‌فهمد.» من از او تشکر کردم و گوشی را گذاشتم.

#سوپ_جو

#جک_کنفیلد

@Library_Telegram
12.7K views20:26
باز کردن / نظر دهید
2023-12-01 15:10:48 #تلنگر

باهوش بودن مهمتر است یا متفکر بودن؟

برای اینکه بدانید باهوش بودن چقدر مهم است کافی است زندگی باهوش ترین انسانی که از او تست گرفته شد را ارزیابی کنیم :

در یکسالگی توانست بخواند 
در نه سالگی به هشت زبان زنده دنیا صحبت میکرد 
در یازده سالگی وارد معتبرترین دانشگاه جهان یعنی هاروارد شد و به چهل زبان و لهجه متفاوت دنیا تسلط داشت
توانایی خارق العاده در یادگیری زبان های متفاوت و ریاضیات داشت 
برخی بهره هوشی او را دویست و پنجاه تا سیصد تخمین زده اند
در سن ۴۶ سالگی هم از دنیا رفت 
یکی از کارهای مشهور او اختراع زبان"Vendergood" بود

ولی آیا او را میشناسید !؟
برای اینکه اسم او را بدانید باید به اینترنت مراجعه کنید؟
ویلیام جیمز سادیس بهره هوشی اش از انیشتن و ادیسون و داوینچی و هر انسان چند قرن اخیر بیشتر بوده است؛ پس چرا ما او را نمیشناسیم؟!

چون ما در نهایت انسانهای متفکر برایمان تاثیرگذار خواهند بود نه صرفا انسانهای باهوش ...!

@Library_Telegram
13.7K views12:10
باز کردن / نظر دهید
2023-12-01 11:23:06 پرونده امیر انتظام و آغاز  روند "صلاحیت" در انتخابات: فجایع و دروغ های ۵۷ ببعد (خاطرات ابراهیم نبوی): (۱)

وقتی در وزارت کشور کار می کردم، برای بررسی صلاحیت نهضت آزادی در انتخابات مجلس دوم از سوی آقای ناطق نوری مامور شدم.

مهم ترین موضوع در این مورد دفاع بازرگان از "جاسوسی" به نام امیرانتظام بود. برای بررسی این موضوع پرونده امیرانتظام را از دادگاه انقلاب درخواست کردم و این پرونده را که شامل دو پوشه نسبتا ضخیم بود، صفحه به صفحه و کلمه به کلمه خواندم. تقریبا هفتاد درصد محتویات پرونده شامل اسناد و مدارک شخصی امیرانتظام در زمان دستگیری و در بازرسی خانه اش بود. هیچ چیز خاصی در این اسناد نبود.

بخش دیگر مکاتبات امیرانتظام و رونوشت اسناد سفارت آمریکا و دادخواست و دفاعیه امیر انتظام بود. تقریبا همه اتهاماتی که به امیرانتظام وارد شده بود و به دلیل آن اتهامات به حبس ابد محکوم شده بود، به دلیل ارتباط او با آمریکایی ها بود. امیرانتظام به عنوان معاون نخست وزیر موظف بود با آمریکایی ها رابطه داشته باشد و در محدوده وظایفش با آنها تماس گرفته بود، یک عمل قانونی. از همه وحشتناک تر تصمیم گیری برای او براساس ترجمه هایی غلط از اسناد سفارت آمریکا بود. او بخاطر انجام وظایف قانونی اش و *ترجمه غلط* اسناد و مدارک در یک محاکمه احمقانه به حبس ابد محکوم شد.

جز شخص بازرگان کسی از او دفاع نکرد، *دانشجویان انقلابی مسلمان پیرو خط امام در بلاهت سنگ تمام گذاشتند و حزب توده چند بار از اینکه در محاکمه او تعلل می شود به دولت و حکومت هشدار داد.* محمد منتظری، جلال الدین فارسی و معادیخواه هر سه در دادگاه امیرانتظام حاضر شده و گفتند او یهودی است.

محمد منتظری بعدا در انفجار حزب جمهوری اسلامی کشته شد، فارسی در جریان شکار یک روستایی را کشت و به همین اتهام زندانی شد و معادیخواه در یک رسوایی ... برکنار شد.

امیرانتظام که همراه همسر و فرزندانش به عنوان سفیر در سوئد بود از سوی کمال خرازی معاون قطب زاده وزیرخارجه احضار شد و با وجود اینکه دوستان اروپایی اش به او هشدار داده بودند که احتمال خطر دستگیری برایش وجود دارد، به ایران آمد و یک روز بعد دستگیر شد. او به مدت پانزده ماه در سلول انفرادی بود.

من براساس پرونده ای که خوانده بودم گزارشی نوشتم و در آن تاکید کردم که کل نوشته هایی که در این پرونده آمده است، نامربوط است.

نامه را برای آقای ناطق فرستادم. چند روز بعد در قراری با امامی کاشانی عضو شورای نگهبان شرکت کردم و از نظرم دفاع کردم. شورای نگهبان برخلاف نظر رسمی وزارت کشور صلاحیت نهضت آزادی را رد کرد. من به دو دلیل استعفا دادم و از وزارت کشور بیرون آمدم. یکی از دلایلم همین موضوع بود.

بعد از دوازده سال، با امیرانتظام در خانه اش مواجه شدم. همسرش، الی، که بعد از آزادی موقت او از زندان با او ازدواج کرده بود، دوست خواهرم بود و من از طریق خواهرم همیشه در جریان وضعیت او بودم. این بار به عنوان خبرنگار روزنامه جامعه با او مصاحبه کردم. مصاحبه وقتی منتشر شد، افکار عمومی با یک بحران بزرگ مواجه شده بود. کسی که تا آن زمان حدود بیست سال زندانی بود، انسانی بی گناه بود که هیچ کس جز شخص بازرگان از او دفاع نکرده بود. اغلب گروههای مذهبی و چپ ضدآمریکایی خواستار اعدام او شده بودند و بارها در اجتماعات مختلف جمعیت های عظیم مردم غالباً خشمگین برای *اعدام* او شعار داده شده بود. حتی همکارانش هم از او دفاع نکرده بودند. وقتی هم زندان ماند، همسرش که در سوئد بود، از او جدا شد و فرزندانش هم دیگر با او ارتباط برقرار نکردند.

در همان مصاحبه امیرانتظام حرف های زیادی زده بود، حرف هایی که نمی شد چاپ شان کرد.

گفته بود که چگونه توانسته است در شرایط دشوار زندان زنده بماند. گفته بود که لاجوردی بارها برای اینکه او را در مقابل دیگران تحقیر کند، او را وادار کرده بود توالت های زندان را بشوید. می گفت: می خواست مرا ویران کند. یک بار وقت گرفتم و به دفترش رفتم. خوشحال شده بود و فکر کرده بود که می خواهم درخواست کنم که تمیز کردن توالت را انجام ندهم. به من گفت از چه چیزی شکایت داری؟ گفتم: شکایت ندارم، فقط می خواستم درخواست کنم به دلیل اینکه توالت ها تمیز نمی شود دستور بدهید اداره زندانها مایع وایتکس سفید کننده بگیرد که توالت تمیز بشود. لاجوردی به او خیره شده بود و گفته بود برو بیرون. از همان روز شستن توالت متوقف شد. او را نمی شد تحقیر کرد. لاجوردی ...  فهمیده بود که امیرانتظام بزرگتر از توانایی او از تحقیر آدم‌هاست.

@Library_Telegram
13.5K views08:23
باز کردن / نظر دهید
2023-11-29 20:03:47 #تلنگر

"آیا سگ‌های مارتین سلیگمن را می شناسید"؟!

دانشمند روانشناس، مارتین ای پی  سلیگمن برای شناخت درماندگی آزمایشی انجام داد که منجر به برنده شدن نوبل روانشناسی توسط وی شد.
ایشان ۲۰ سگ شیانلو را از ابتدای نوزادی درون یک قفس تربیت کرد به طوری که سگها در صورت نیاز پدال موجود در قفس را می فشردند و بیرون می رفتند و پس از دستشویی کردن باز می گشتند.
ایشان پس از تربیت این سگ ها، آن ها را به دو قفس و در هر قفس ۱۰ قلاده تقسیم نمود. سپس درب قفس ( آزمایش)B را جوش داد و ۳۰ روز، روزی ۳ بار به قفس B شوک الکتریکی می داد. سگهای قفس B در روزهای اول در زمان شوک بخاطر قفل بودن درب خودشان را به میله های قفس میزدند و خونی و زخمی نتیجه ای نمی گرفتند . اما پس از چند روز سگها فهمیدند که با تلاش موفق نمی شوند بجز اینکه زخمی شده و رنج زیاد می کشند. آنها یاد گرفتند که در زمان شوک در جای خود بایستند زیرا دست کم از زخمی شدن در امان بودند.

سلیگمن در انتهای آزمایش درب قفس را شکست و آنها را به سگهای قبلی قفس A ( گواه)  ملحق نمود ؛ همان قفس سالم که با فشار اهرم درب باز می شد.
سپس شوک الکتریکی داد. فکر می کنید چه اتفاقی افتاد؟؟
تمام ۱۰ سگ گواه اهرم را فشار داده و بیرون آمدند اما سگهای ( آزمایش) در سرجایشان ایستاده و حرکت نکردند.
او بزرگترین نظریه قرن را ارائه کرد، یعنی (درماندگی آموخته شدنی است)
بدین معنا که موجودات یاد می گیرند بدبخت زندگی کنند.

@Library_Telegram
12.7K views17:03
باز کردن / نظر دهید
2023-11-28 10:45:50 چهار چیز است که مردمان را از حاکمان وقت بیزار می‌کند:

فساد، بی‌رحمی، بی‌عدالتی و عدم کفایت.

مردم اما شاید فساد، بی‌رحمی، بی‌عدالتی و تبعیض دولتمردان را تحمل کنند، چون می‌دانند که لازمهٔ هر حکومت و دولتی است؛ اما در برابر بی‌کفایتی که منجر به اتخاذ سیاست‌هایی غلط می‌شود و به معیشت و منافع شخصی‌شان لطمه می‌زند، ساکت نمی‌نشینند

#آندره_گیلوم

@Library_Telegram
13.0K views07:45
باز کردن / نظر دهید
2023-11-26 19:37:33 ۱۲ نشانه همکار سمی

همکار سمی کسی است که با رفتارهای ناشایست و غیرحرفه‌ای خود نظم و ثبات محیط کار را به هم می‌ریزد. آنها همکاران دیگر را نیز سرخورده می‌کنند و مانع از تمرکز روی کارشان می‌شوند
درنتیجه از بازدهی کل تیم می‌کاهند.

کاهش بازدهی تیم نتایج را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد و در گام‌های بعدی، حتی روی رضایت مشتری هم اثر می‌گذارد.

افراد سمی در محیط کار مثل ترمزی بی‌موقع هنگام سرعت‌گرفتن خودرو هستند و سازمان را از رسیدن به اهداف بازمی‌دارند.

آنها با رفتارهایی که در ادامه نام می‌بریم، فضای سازمان را برای خود و سایر همکاران غیرقابل‌تحمل می‌کنند:

انتقادپذیر نیستند.

کارهای همکاران دیگر را به نام خودشان ثبت می‌کنند و قدرشناس نیستند.

اصول کار تیمی را نمی‌دانند، با دیگران همکاری نمی‌کنند و تک‌رو هستند.

اهل حاشیه‌اند، پشت‌سر همکاران دیگر غیبت می‌کنند و مدام مشغول شایعه‌پراکنی‌اند.

حتی اگر به آنها مربوط نباشد هم در کار دیگران دخالت می‌کنند و نظرات بیجا می‌دهند.

در برقراری ارتباط با سایر همکاران مشکل دارند، مدام با دیگران درگیر می‌شوند و همیشه حق‌به‌جانب هستند.

در کار بی‌انگیزه‌اند. حتی ممکن است همکارانی را که خوب کار می‌کنند مسخره کنند و انگیزه‌شان را بگیرند.

مدام کارهای خود را گردن سایر اعضای تیم می‌اندازند و از زیر کار درمی‌روند.

با حرف‌ها و رفتارهایشان دیگران را ناراحت و معذب می‌کنند.

به‌جای بازخورد مؤثر و سازنده، تند و تحقیرآمیز انتقاد می‌کنند و حتی به شخصیت دیگران حمله می‌کنند.

همیشه در حال غر زدن هستند.

این افراد گاهی اوقات مثبت‌گرایی سمی دارند. مثلا وقتی همکاری روز خوبی ندارد، با بحث و مشاجره از او می‌خواهند انرژی محیط را منفی نکند.


اگر نشانه‌های همکار سمی را در خود می‌بینید، با دریافت بازخورد از همکاران و به‌کمک روان‌شناس متخصص، برای حل مشکلات اقدام کنید تا به عضوی مؤثر در تیم تبدیل شوید.

@Library_Telegram
13.1K views16:37
باز کردن / نظر دهید
2023-11-25 18:35:46 قطعه‌ای از کتاب

پیروزى بر تاریک‌ترین احساسات‌تان و قضاوت‌هاى‌تان به شما قدرتى ارزشمند خواهد بخشید. این قدرت خریدنى و به ارث رسیدنى نیست. این قدرت پاداش سفر در تاریکى‌هاى وجودتان است که شما را به نور عشق بدون قید و شرط مى‌رساند. این پاداشى است که به افرادى اعطا مى‌شود که آن‌قدر شجاعند که انسانیت خود را به همراه معنویت‌شان مى‌پذیرند. این پاداشى است که شما شایستگى‌اش را دارید.
بنابراین نفس عمیقى بکشید و به خودتان اجازه بدهید تا به کامل‌ترین شکل دگرگون شوید. این حق شماست. تمامى عشق و ابزارى که به آن نیاز دارید هنگامى که به خود تعهد مى‌دهید قدم به تاریکى‌هاى وجودتان بگذارید تا به خود کامل‌تان برسید، در اختیارتان خواهد بود.

جوجه اردک زشت درون

دبی فورد

@Library_Telegram
14.1K views15:35
باز کردن / نظر دهید
2023-11-25 09:28:01 عاقبت خالص‌سازی، پاک‌سازی و کادرسازی

مائو تسه تونگ رهبر چین از جمله دیکتاتورهایی بود که به خالص‌سازی نیروهای تحت امرش اعتقاد عمیقی داشت.
او مثل بت محبوبش استالین، پاکسازی ممتد و خونین کادرهای حزب کمونیست را تا دم مرگ ادامه داد.

مائو زیر عنوان «انقلاب فرهنگی» حداقل یک میلیون کمونیست چینی را ،که عموما نیز از فرهیختگان و فرهنگیان بودند، اعدام کرد.

این پاکسازی‌ها به آنجا کشیده شد که حتی نخست وزیر به نسبت فهمیده و معتدل چین،چوئن‌لای ، را هم عملا به کشتن داد. چو به سرطان مبتلا شده بود اما مائو محرمانه دستور داد: «این خبر را افشا نکنید و به نخست وزیر نگویید که سرطان گرفته. او قلب ضعیفی دارد و بنابر این هیچ عمل جراحی‌ای روی او انجام ندهید چون بی‌فایده است.»

نخست وزیر عاقبت مرد و مائو در شب مرگ وی در اقامتگاهش جشن و آتش بازی به راه انداخت.
مائو در سال پایانی عمرش دستور داد که اصلی‌ترین مخالفش در حزب کمونیست، دنگ شیائو‌پینگ، را حصر خانگی کنند و شمار زیادی از نظامیان را زندانی و برکنار کرد و دفتر سیاسی حزب را به طور کامل پاکسازی کرد.

در پایان ، فقط چهار نفر باقی ماندند که از نظر مائو از همه خالص‌تر و انقلابی‌تر بودند. این چهار نفر که به «گروه چهار نفره» معروف شدند توسط همسر مائو رهبری می‌شدند.

انها به پشتوانه مائو موج تازه‌ای از کشتارها و پاکسازی‌ها را آغاز کردند اما با مرگ مائو ستاره اقبال آنها غروب کرد. مادام مائو و سه عضو دیگر گروه محاکمه و به حبس ابد محکوم شدند. مادام مائو پانزده سال بعد در زندان خودکشی کرد.

بله، چنین کردند دیکتاتورها.آنها زیردستان و نوکران خود را چنان به صورت ممتد مشمول خالص‌سازی و غربالگری قرار دادند‌ که نهایتاً به قول شاعر خودمان، بیدل دهلوی،
«مرکز افتاد برون بس که شد این دایره تنگ.»

بیژن اشتری

@Library_Telegram
15.5K views06:28
باز کردن / نظر دهید