Get Mystery Box with random crypto!

‍ عالم پنج و شش روزی از روزهای کودکی، که هنوز پنج یا شش سا | نشریه خانواده نور(متافیزیک)

‍ عالم پنج و شش

روزی از روزهای کودکی، که هنوز پنج یا شش سال بیشتر نداشتم،
در صحبت پدر و مادر و خواهران و برادران بر سر سفره‌ ای از طعام نیمروز نشسته بودیم.
روزی از ایام زمستانی، که آفتاب درخشان و بی غبار جهان و جهانیان را
قبای زرافشان پوشانده بود و من که از کودکی کنجکاوی غریبی
برای دانستن کیفیت ورود خود به جمع خانواده و زندگی در این جهان پنج و شش داشتم،
بناگاه از پدر پرسیدم که من چگونه به جمع شما پیوستم. پدر فرمود در یک روز زمستانی
مانند امروز که دور هم نشسته بودیم ناگاه دیدیم پرنده ای مانند یک نقطه سفید بر آسمان ظاهر شد
و کم کم پایین آمد و پایین تر آمد و بر سر سفره ما نشست وقتی نگاه کردیم دیدیم حسین است
من با سخنان دیگری که بعدها از پدر شنیدم، سالها از این تمثیل در شگفت بودم
و پیوسته خود را در عالم خیال پرنده ای می دیدم که از آسمان آمده است و باز به آسمان خواهد رفت.
پس از درسها و دانشگاهها و خواندنها و شنودنها به این نتیجه رسیدم که مهمترین معرفت و آگاهی ما در جهان
درک همین یک نکته است که حقیقت ذات ما روحی است الهی که چند روزی یا چند ماهی و چند سالی برای مصلحتی به این پیکر خاکی پیوسته و روزی به ندایی آسمانی باز به آسمان خواهد رفت:

هر نفس آواز عشق می رسد از چپ و راست
ما به فلک می رویم عزم تماشا که راست
مولانا

در فرصت طلایی این زندگی چه خوشتر که ما آدمیان از قیل و قال
و جنگ و جدل بپرهیزیم و به ذوق انسانیت با یکدیگر انس بگیریم و خاطر یکدیگر را عزیز بداریم
و خود را برای همنوعان خود خرج کنیم و درس این میهمان تاجدار همین است که:

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم.

نوشته حسین الهی قمشه ای
@LightFamily