2021-12-02 12:46:50
پدر در حال رد شدن از کنارِ اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده و یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر».
با بدترین پیش داوریهای ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستانِ لرزان نامه رو خوند:
پدر عزیزم!
با اندوه و افسوس فراوان برایت مینویسم، من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم، چون میخواستم جلوی رویارویی با مادر و تو رو بگیرم، من احساساتِ واقعی رو با ماریا پیدا کردم، اون واقعا معرکه است، اما میدانستم که شما، اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینیهاش، خالکوبیهاش، لباسهای تنگ، موتورسواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره،
این فقط یه احساس نیست.
ماریا به من گفت میتونیم شاد و خوشبخت بشیم، اون یک تریلی توی جنگل داره و کلی هیزم برای تمام زمستون،
ما یک رویای مشترک داریم برای داشتن تعدادی بچه، ماریا چشمان من رو به حقیقت باز کرد که ماریجوآنا واقعا به کسی صدمه نمیزنه.
ما اون رو برای خودمون میکاریم و برای تجارت با کمک آدمای دیگه که تو مزرعه هستن، برای معامله با کوکائین و اکستازی احتیاج داریم، فعلا فقط به اندازه مصرف خودمون، میکاریم!
در ضمن دعا میکنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه و ماریا بهتر بشه، اون لیاقتش رو داره.
نگران نباش پدر من 15 سالمه و میدونم چطور از خودم مراقبت کنم، یک روز مطمئنم که برای دیدارتون بر میگردم و اونوقت تو میتونی نوههای زیادت رو ببینی.
با عشق، پسرت جان.
"در پاورقی نامه:"
پدر! هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نبود، من بالا هستم، خونه دوستم تامی.
فقط میخواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه.
دوستت دارم!
هر وقت برای اومدنم، خونه امن بود بهم زنگ بزن:)
『 @loveisfire 』
612 viewspejman , 09:46