2021-07-04 12:01:00
در آخرآبان ۶۴، پس از ۹ ماه، مرتضوی جلاد، رئیس زندان گوهردشت، قبول کرد که ملاقاتی به مادر بدهد. مادر با دلی پرآرزو بهدیدار علی شتافت. اما فرزندی را در برابر خود یافت که گویی سنگینی سالهای متمادی رنج و عذاب را بردوش دارد. گزارش این ملاقات تکاندهنده را که بیانگر شدت شکنجههای وحشیانه دژخیمان بر روی علی است از گزارشی در همین مورد مرور کنیم: «وقتی علی در برابر مادر قرار گرفت آثار شکنجه بر تمام بدن او دیده میشد. بهشدت لاغر و ضعیف شده بود و در اثر شکنجهها یک پایش قادر بهحرکت نبود و آنرا بر روی زمین میکشید. موهای فرق سرش ریخته بود و ریش و سبیلش مانند درویشها بلند بود. او مثل ماتزدهها بهمادر خیره شده بود و نمیتوانست بهدرستی حرف بزند. چشمهایش هم بهشدت ضعیف شده بودند. او بهمادر میگوید از ملاقات خبری نداشته و دژخیمان همان روز صبح بهاو گفتهاند «وسایلت را جمع کن و آماده اعدام شو». علی اضافه میکند:«در این ۹ ماه در جایی بهاسم پایگاه خبری سپاه در حوالی گوهردشت بودم». پایگاه بهاصطلاح خبری که علی از آن نام میبرد در واقع یکی از خانههای امن شکنجهگران بود. علی میگوید طی ۹ ماه در یک سلول انفرادی بوده و همان جا بازجویی و شکنجه میشده است. بر اثر شکنجههای این دوران دچار سردردهای شدید شده و فشار بر روی او بهحدی بالا بوده که در این مدت چندین بار دست بهخودکشی زده است. اما هربار مزدوران برای گرفتن اطلاعات او را نجات داده بودند.
در چنین شرایطی علی قهرمان بازهم بهمقاومتش ادامه میدهد. او در این فاصله موفق میشود یک قرآن کوچک بهدست آورده و در سلول خود مخفی کند. این قرآن تنها مونس تنهاییهای او بوده است. علی از این فراز طاقتفرسای دوران زندان خود نیز سرفراز بیرون میآید و با مقاومتش پوزه دشمن را بهخاک میمالد. بعد از مدتی دژخیم پلید در صدد نوع جدید و دردناکتری از شکنجه برای علی برمیآید. اینبار او را بهصورت تنبیهی بهبندی منتقل میکنند که تعدادی ازخائنان پیوسته او را زیر کنترل دارند و در کمین آزار و اذیت علی هستند و این بسا طاقتفرساتر از تحمل تازیانه و داغ و درفش است. اما آنکس که از اول حساب خود را با رژیم ضدبشری جدا کرده باشد نه تنها تسلیم شرایط نمیشود بلکه از کوچکترین روزنهیی در جهت مقاومت استفاده میکند. علی قهرمان اینبار میگوید: «آخوندها هرگز مرا از زندان آزاد نمیکنند، خودم باید فرار کنم». بند جدید با روحیه پویا و پرتحرک او، که سرشار از عشق بهمجاهدین و بودن با آنها بود، سازگاری نداشت، اما علی بهامید دست یافتن بهامکانی برای فرار دلاورانه آن شرایط را نیز تحمل میکند. کوششهای چندین بارهاش برای فرار توفیقی نمییابد و با وجود این مقاومت علی ادامه مییابد.
علی که سرشار از عشق بهسازمان و رهبری آن است با شنیدن خبر انقلاب ایدئولوژیک در سلول برخوردی بسیار تکاندهنده دارد. یکی از همبندانش در اینباره نوشته است:«علی برایم تعریف کرد وقتی در سلول انفرادی و زیر شکنجه بود مزدوران برای درهم شکستن روحیهاش خبر را بهصورتی ناقص و واژگونه بهاو میدهند. علی میگفت: «نمیدانستم چه اتفاقی افتاده است.آنها صحبتهای اعضای سازمان را درمورد انقلاب ایدئولوژیک بهمن نشان دادند و آنها را مسخره کردند، اما من میفهمیدم یک اتفاق مهمی رخ داده و بیاختیار این شعر را خواندم :
«مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید»
از او پرسیدم بعد از شنیدن خبر چه میکردی؟ گفت یک نفر بود که برایم تعریف کرد شهید موسی ترانه شمع شبانه را زیاد دوست داشته من هم بهیاد موسی همیشه آنرا میخواندم».
به این ترتیب جنگ رودررو با دژخیمان با عزمی آهنین تا عید سال۶۷ ادامه مییابد. علی قهرمان در عید۶۷ بهدنبال یک درگیری دیگر با دژخیمان دوباره ممنوعالملاقات میشود. از آن پس تا آذرماه همان سال کسی از علی خبر ندارد. سرانجام روز ۱۲آذر دژخیمان مقداری از لباسهای علی را به مادر داغدیدهاش تحویل داده و خبر تیرباران کردن فرزندش را بهاو میدهند. بعدها مشخص شد که تاریخ تیرباران علی روز ۱۰مهر۶۷ بوده است.
مجاهد شهید احد حاجینژاد، برادر بزرگتر علی، متولد ۱۳۳۳و لیسانس فیزیک از دانشگاه تهران بود که روز ۱۰بهمن۱۳۶۰ طی یک درگیری با پاسداران در میدان تجریش تهران بهشهادت رسید. صمد فرزند دیگر این خانواده مجاهدپرور متولد۱۳۲۷ و معلم مجاهدی بود که در روز ۱۰مرداد۶۱ در یکی از پایگاههای مجاهدین بهشهادت رسید.
یاد مجاهدان قهرمان احد، صمد و علی حاجینژاد در رزم سرخ مردم ایران گرامی باد.
Instagram: @m_azerbaijan1
Twitter: @m_azerbaijan1
Telegram: @m_azerbaijan1
105 views09:01