Get Mystery Box with random crypto!

گزارشی از یک تجربه بستر مرگ کتابی موسوم به «از جنین تا جنان» | مجتبی اعتمادی نیا

گزارشی از یک تجربه بستر مرگ

کتابی موسوم به «از جنین تا جنان» نزد من هست که چاپ نخست آن در سال ۱۳۴۴ شمسی مقارن با ۱۹۶۵ میلادی منتشر شده است. نسخه‌ای که در اختیار دارم چاپ سوم این اثر است که در سال ۱۳۵۵ شمسی (مقارن با ۱۹۷۶ میلادی) در تهران منتشر شده است. به گفته فرزند مؤلف، کتاب در فاصله سال‌های ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۰ شمسی به نگارش درآمده است. این کتاب اثر محمد عنقا است و به شیوه‌ای نه‌چندان منظم و دقیق در دو بخش به مباحث نظری و تجربی مرتبط با مرگ و حیات پس از آن پرداخته است. کتاب آکنده است از گزارش تجربه‌های فراروان‌شناختی نظیر تجربه‌ احضار و مشاهده روح، تجربه نزدیک به مرگ و تجربه بستر مرگ. برخی از این گزارش‌ها برگرفته از منابع غربی است و برخی دیگر ناظربه مشاهدات و تجربه‌های شخصی نویسنده. این کتاب از این حیث که دربردارنده برخی گزارش‌های بستر مرگ و گاهی تجربه‌های نزدیک به مرگ است، درخور توجه است. آنچه در ادامه می‌آید روایت شخصی نویسنده کتاب از یک مشاهده بستر مرگ است که با گزارش‌های معمول از این مشاهدات تفاوت دارد و باید آن را به قوه باطن‌بینی تجربه‌گر نسبت داد. مشاهدات بستر مرگ عبارت است از تجربه‌های ادراکی فرد محتضَر و یا اطرافیانِ او در ساعات و روزهای پایانی عمر. این تجربه‌ها را اغلب خود فرد محتضَر بازگو می‌کند اما در مواردی نیز این اطرفیانِ او هستند که تجربه‌های ادراکیِ فراهنجار را در ارتباط با فرد محتضَر از سر می‌گذرانند. گزارشی که در ادامه می‌آید از قِسم دوم است.

«من اخیراً برای اولین‌بار در زندگی خود موقعیت خوبی برای مطالعه برزخ روح پیدا کردم. آنقدر چیزها از این تجربه آموخته‌ام که یقین دارم شرح آن برای دیگران هم مفید است. این موضوع به یکی از اقوام نزدیک من مربوط است که هشتاد سال داشت و به‌علت بیماری مخصوصی به سوی گور کشیده می‌شد. با بعضی علائم که ظاهراً غیرمحسوس بود، دانستم که پایان عمرش نزدیک است و برای اینکه آخرین وظایف اسفناک خود را انجام داده باشم نزد او ماندم. با کمک حس مخصوص خودم بخارِ ابرمانندی را که بایستی با روح ترکیب شده و مایه اصلی روح را تشکیل دهد، در اطراف جسم مریض قسمت بالای آن توانستم تمیز دهم و مشاهده کردم که از حیث حجم و وزن اضافه می‌شود و گاهی به‌علت کم و زیاد شدن ماده حیاتیِ جسم تغییر می‌کرد. همچنین ملاحظه کردم که بعضی اوقات به‌واسطه غذایی که به مریض محتضَر می‌دهند یا به علت مانیتیکی که از شخصی به او می‌رسد و فوراً جسد را تحریک می‌کرد، روح به عقب کشیده می‌شد و به‌نظرم می‌آمد که این بخار دائماً در جزر و مد است.
در این نمایش یکنواخت مدت دوازده شبانه‌روز حضور داشتم و پس از هفتمین روز که جسم علائم فساد واقعی خود را ظاهر کرد، رنگ بخار تغییر کرد. به‌علاوه، به همان اندازه که ساعت آزادی روح نزدیک می‌شد، یعنی ۲۴ ساعت قبل از مرگ، هنگامی که جسد بی‌حرکت افتاده و دست‌هایش صلیب‌وار روی سینه‌اش قرار گرفته بود، آن بخار شکل معینی به خود گرفت و در لحظه آخر دیدم که هیکل[هایـ]ی شبیه به نگهبانان روح ظاهر شدند و به محتضَر نزدیک گشته و بدون زحمت روح را از جسم جدا کردند. در همین لحظه گفتند مریض مرده است، زیرا نبض و قلب هیچگونه نشانه حیات نداشتند و بر روی آئینه نیز اثر تنفس دیده نمی‌شد. مع‌ذلک رشته‌های الکتریکی هنوز روح را به جسد متصل کرده بود و تا ۳۸ ساعت به همین وضع باقی بود. من تصور می‌کنم که اگر در این مدت شرایط مساعدی برقرار می‌شد و یا یک اراده خیلی قوی روی این جسد عمل کرده بود، می‌توانست روح را دوباره به جسد برگرداند. بالاخره هنگامی که رشته‌ها پاره شدند خطوط چهره مرده که رنج‌های تحمل‌شده او از آن‌ها خوانده می‌شد، تغییر کرد و یک حالت آرامش و آسایش فوق‌العاده به خود گرفت». (از جنین تا جنان، صص ۱۰۹-۱۱۰)