Get Mystery Box with random crypto!

خدا چایت بدهد! حسین جنتی ( شاعر ) خیلی‌ سال پیش برای کاری | محمّد حسين كريمي پور

خدا چایت بدهد!

حسین جنتی ( شاعر )

خیلی‌ سال پیش برای کاری رفته بودم به شهر کوچک آستانه‌ی شازند.غروب شد. شب سرد زمستان بود.خسته بودم. رفتم امامزاده. کوله‌ام را گذاشتم زیر سرم و کنار ضریح مچاله شدم. صبح حیران بلند شدم. بالش بزرگِ نرمی زیر سرم بود و لحاف کلفت و گرمی رویم.

رفتم جلوی در. خادم گفت: "ساکت پیش منه، بیا چایی بخور" تشکر کردم. چای خوردم. کوله را گرفتم. لبخند زد. لبخند زدم و رفتم...

نمی‌دانم چرا نیم‌شبی یادت کردم. اگر زنده‌ای، سالم باشی. اگر مُرده‌ای، خدا بالشِ بزرگِ نرم بگذارد زیر سرت، لحاف گرم بیاندازد رویت، چایت بدهد.