Get Mystery Box with random crypto!

خاطره، خر است ! محمد حسین کریمی پور آقای من که شما باشی، من | محمّد حسين كريمي پور

خاطره، خر است !

محمد حسین کریمی پور

آقای من که شما باشی، من معتقدم بزرگترین مخاطره برای آینده بشر “خاطره” است. یک خاطره گاهی می تواند بلایی سر بنی بشر بیاورد که انفجار یک بمب اتم از آن قاصرست.

من خودم ، سابقا کشته مردهٔ خاطره بودم. خودم خاطرات خوب و‌ ماندگاری تولید می کردم. برای خاطره گویی به کمی تجربهٔ حیات و البته کلی تخیل نیاز داری. بچه های من تا به مدرسه نرفتند باور داشتند من اولین ایرانی بودم که اورست را فتح و کانال مانش را با شنا طی کرد. مدرسه که رفتند و خواندن یاد گرفتند، باورهایشان سست شد. کیست که از دشمنی مدرسه و‌کتاب با ایمان و یقین ، ضربه نخورده باشد؟ ما هم یکیش!

در محله ما یک پیرمرد گیلک سلمانی بود که خدای خاطره بود. مردی شریف و انساندوست که از کمک به درماندگان خسته نمی شد. او خود شخصا فارغ از ملاحظات تقویمی، در صحنهٔ بیشتر وقایع تاریخی ۲۰۰ سال اخیر ایران، شاهد عینی بود. سلمانی محبوب من در ماجرای جنگل ، کودک بود و‌ مخفیانه از بالاخانهٔ یک قهوه خانه در کیسم گیلان، نشست استالین با سران جنگل را دید زده بود. من اقلا ۲۵ بار داستان استالین را با ۲۵ روایتِ گونه گون ازو شنیده بودم. و هر بار مسحور خلجان فکر و زایندگی خیال او می شدم. در زمان ناصرالدین شاه از خدمت در قشون، خاطرات شیرین داشت. روزی یک مشتری بی احساس ازو‌ پرسید چطور می تواند در وقایع ۱۳۰ سال پیش حاضر باشد در حالیکه ۷۰ ساله است؟ پاسخ استاد سلمانی شاهکار بود : “یخورده قصه و خاطره چه ضرر دارد؟ سرمان گرم می شود و‌روز به خوشی می گذرد ! “ الغرض فدوی، خود خاطره باف و خاطره دوست قهاری بودم.

تا اینکه مرحوم هاشمی با آن ذهن بازیگوش، آن خاطرهٔ کذائی را در کرد. اذعان دارید بعد از آن خاطره گویی یک دقیقه ای، ایران دیگر ایران نشد. اگر بگوییم آن خاطره، سرنوشت عراق و سوریه و لبنان را هم شخم زد، بگمانم خیلی بیراه نگفته ایم. از آن روز هر کس بخواهد خاطره تعریف کند، یک میلِ شدید به له کردنش با هزار ضربهٔ قند شکن ، وجودم را فرا می گیرد. تراپی هم رفته ام. دکتر هم در قضیه خاطره گویی هاشمی، دچار ترومایی مشابه بود . نشستیم و یکساعت با هم مصیبت خواندیم و‌گریستیم. در سایهٔ بیماری مشترک، داشتیم حسابی رفیق می شدیم که من بی هوا خاطره شنای کانال مانش را برایش تعریف کردم. چرا؟ خودم هم نمی دانم! خواباند تو‌گوشم و‌دست به یقه شدیم. از آن روز صنف روانشناس عکسم را بعنوان مراجعِ مهاجم، اعلامیه کرده از تراپی هم محروم شده ام. محرومیت از موهبت تراپی را هم از چشم مرحوم هاشمی می بینم. تراپی خوب است. می روی می بینی دکتر از خودت دیوانه ترست، آرام می گیری. من که محروم شده ام.

حالا ملتفت شدی خاطره چه چیز موحش و منفوریست؟ شیر فهم شدی یا بروم قند شکن دسته صدفی را بیاورم؟

https://t.me/M_H_Karimipour