Get Mystery Box with random crypto!

«ماشین مرا بران»، فیلمی درباره از دست دادن است و رنجِ باقی مان | 📝 محمدعلی محمدپور

«ماشین مرا بران»، فیلمی درباره از دست دادن است و رنجِ باقی ماندن. آقای کافوکو پیش از این فرزند خردسالش را از دست داده و کمی که از فیلم می‌گذرد برای همسرش هم اتفاقی تلخ روی می‌دهد. ظاهراً او با پناه بردن به کارگردانی تئاتر و هنر از واقعیت می‌گریزد اما در واقع او با روی آوردن به هنر، در واقعیت زندگی غوطه می‌خورد. همان‌‌گونه که واقعیت و خیال برای همسرش، خانم کافوکو که یک نویسنده است و عادات عجیبی برای نوشتنش دارد، فاقد مرز روشنی است. موضوعی که رابطه او با همسرش را کاملا تحت تاثیر قرار داده است.

در ادامه، تجربه دیگری که به از دست دادن و رنج‌‌ باقی ماندن برای آقای کافوکو منتج می‌شود، مشکل بینایی و از دست دادن امکان‌‌ رانندگی برای اوست. چیزی که در ارتباط مستقیم با زندگی روزانه‌‌اش است. چرا که او عادت به رانندگی و در حین آن گوش دادن به دیالوگ تئاترهایش دارد. بنابراین شرایط جدید که با غیاب همسرش همزمان شده می‌تواند فشار مضاعفی برای او باشد. اما آشنایی به‌موقع با راننده‌ای فرز و ماهر همچون میساکی باعث می‌شود کافوکو وارد مسیر جدیدی شود. دختر بیست و چند ساله‌ای که در ظاهر شخصیت سرد و نچسبی دارد که آدم را یاد خانم کتریج میانسال سریال «اولیو کتریج» می‌اندازد اما در باطن دختری خودساخته و دارای درکی عمیق از اطرافش است. به‌طوری که می‌توانیم بگوییم قرار گرفتن او سر راه آقای کافوکو و متقابلاً کافوکو سر راه او، هر دو را از شرایطی که در آن هستند و گذشته‌ای که به دوش می‌کشند تا حدی نجات می‌دهد.

اگر بخواهم به یک حُسن فیلمنامه و فیلم اشاره کنم باید به ساخت و پیشبرد روابط دونفره به شکل تدریجی و موازی هم اشاره کنم. مثلاً رابطه آقای کافوکو و دختر راننده، رابطه آقای کافوکو و همسرش، رابطه خانم کافوکو و تاکاتسوکی، رابطه کافوکو و تاکاتسوکی، رابطه خود اتومبیل به عنوان یک شخصیت با کافوکو و میساکی، رابطه آن مرد کره‌ای با همسر فاقد قوه تکلمش. خانمی که نمی‌تواند حرف بزند و به طرز عجیبی برای این تئاتر انتخاب می‌شود اما علی‌رغم کم بودن نقشش بسیار موثر و انسانی نقش‌آفرینی می‌کند. به‌طوری که در صحنه آخر اجرایش به زبان اشاره از نمایشنامه چخوف کاملاً ما را تحت تاثیر قرار می‌دهد. دیالوگی که مربوط به نمایش «دایی وانیا»ی چخوف است که هر چه از زمان فیلم می‌گذرد بیش از پیش جهانش با جهان فیلم در هم تنیده می‌شود.

آدم‌های نمایشنامه چخوف که آن‌ها هم مانند آدم‌های فیلم هاماگوچی، احساسات زیادی از تلخی گذشته را به دوش می‌کشند. هر لحظه سنگین‌تر از پیش میان روزهای طولانیِ طولانی و شب‌های بی‌انتها روزگار همراه با رنجی می‌گذرانند تا به رهایی مرگ برسند. خوشبختانه فیلم، فیلم اسپویل نیست و حتی اگر تمام داستان را هم بدانید باز می‌توانید با خیال راحت بنشینید و اجازه دهید فیلم شما را وارد فرایند خودش کند. در زمان حدود سه ساعتی که واقعاً زمان اضافه ندارد و فیلمساز هوشمندانه ما را به‌آرامی و سر صبر وارد دنیای اثرش می‌کند و پس از پایان فیلم ما را دلتنگ دنیای فیلم می‌کند. بهترین کاری که سینما در ارتباط با مای تماشاگر می‌تواند انجام دهد.

@m_mohamadpour