حرامی شمشیر را بالا برد؛ عبدالله خردسال، خودش را از دست عمه رهانید و به موقع رسید. عبدالله روی سینه ارباب، پرپر شد.
شاه پیام داد: بر ضد امام خمینی حرف بزن تا اعدامت نکنم! طیب گفت: سلام من را به خمینی برسانید و بگویید خیلیها شما را دیدند و خریدند، ما ندیده شما را خریدیم...