ما نسل عجیبی هستیم ! عجیب خوشبخت ... عجیب سعادتمند ... عجیب متنعّم! از هزار و اندی سال غیبت امام زمان علیهالسلام، ما به آخرِ آخرش رسیدیم ! به آخر کوچهی انتظار... که اگر کمی مقاومت کنیم و طاقت بیاوریم به انتهای ماجرا ، مشرّف میشویم!
اما هرچه به آخر کوچه نزدیکتر میشویم؛ این کوچه باریکتر میشود! تنگتر میشود!
ما چاق و چلّهها حتماً جا میمانیم... چاق و چلّههایی که نشد کمی از گوشهی نفسانیّاتمان بتراشیم و ... کمی اندازهی "مَــن"هایمان را لاغرتر کنیم! از آخر این کوچه فقط لاغرترها رد میشوند؛ همانها که از "من"ها گذشتند و با بقیه، یکی شدند! همانها که همه در کنارشان امن و آرامند... و ترس از دریده شدن ندارند ؛ دریده شدن با هیولای حسادت ، قضاوت، خودخواهی، خودشفتگی و ... آنان که میتوانند به پرشهای بلند دیگران، و موفقیتهایشان، نه راضی ... که دلشاد و سرمست شوند!
آخر کوچهی انتظار؛ اول دولت کریمه است! اگر برای زیستن در این دولت آماده نباشیم؛ حتماً از خیل یاریدهندگان اماممان جا میمانیم.