...رو کرد به سویم، ده قدمی فاصله داشتیم. آرام و با طمانینه، دس | Mahed's Xanadu
...رو کرد به سویم، ده قدمی فاصله داشتیم. آرام و با طمانینه، دستکش مخمل زرشکی رنگی به دست داشت، دکمه پالتویش را باز کرد. دستش را در پالتویش کرد. درنگی کرد. دستش را در آورد و دستکش را از دست راستش درآورد، دستانش کشیده، استخوانی و کبود نمود میکردند. ...با دست چپش کمی پالتو را به جلو کشید و دست راستش را مجددا در پالتویش گذاشت، یک ورق در آورد، کاهی رنگ، رویش مهری زده بود ظاهرا #Rob_Khan_Small