Get Mystery Box with random crypto!

روزی به کریم خان زند گفتند: فردی میخواهد شما را ببیند و مدام گ | مخفیگاه

روزی به کریم خان زند گفتند: فردی میخواهد شما را ببیند و مدام گریه میکند. کریم خان گفت: "وقتی گریه هایش تمام شد بیاریدش نزد من".

پس از ساعت ها گریه کردن شخص ساکت شد و گفت قربان من کور مادر زاد بودم به زیارت قبر پدر بزرگوار شما رفتم و شفایم را از او گرفتم.

کریم‌ خان دستور داد چشم های این فرد را کور کنید! تا برود دوباره شفایش را بگیرد! اطرافیان به شاه گفتند قربان این شفا گرفته ی پدر شماست. ایشان را به پدرتان ببخشید.

وکیل الرعایا (کریم خان) گفت: پدر من تا زنده بود در گردنه ی بید سرخ دزدی میکرد ، من نمیدانم قبرش کجاست و من به زور این شمشیر حکمران شدم. پس از اینکه من به شاهی رسیدم عده‌ای چاپلوس برایش آرامگاه ساختند و آنجا را ابوالوکیل نامیدند. پدر من چگونه می تواند شفا دهنده باشد؟ اگر متملقین میدان پیدا کنند دین و دنیای مان را به تباهی میکشند ...

#پناهی_سمنانی
کتاب: کریم خان زند



کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel