Get Mystery Box with random crypto!

داشبوردهای مدیریتی (بهرنگ بینش)

لوگوی کانال تلگرام management_dashboard — داشبوردهای مدیریتی (بهرنگ بینش) د
لوگوی کانال تلگرام management_dashboard — داشبوردهای مدیریتی (بهرنگ بینش)
آدرس کانال: @management_dashboard
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 169
توضیحات از کانال

هدف شما در کسب وکار چیست؟
-کاهش هزینه ها
-افزایش درآمدها
-کاهش فشارکاری
هر هدفی که تعیین کرده باشید، بدون ارزیابی مرتب فاصله خود با اهداف، به بیراهه خواهید رفت
در کانال هوش تجاری و داشبوردهای مدیریت به شما کمک میکنیم به بیراهه نروید.
@Behrang_Binesh

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-07-12 07:53:53
گفت که خبر آمد، خبری در راه است

یه کاری که مدتی بود فراموش شده بود، بالاخره به مراحل نهاییش رسید

یه کتاب

شابک اش دریافت شده

برای طراحی جلدش دارم کار میکنم با دوستان ِ خوبم

http://www.behrangbinesh.com/?p=2029
65 viewsBehrang, 04:53
باز کردن / نظر دهید
2022-01-31 10:14:52 .
.
ایران بر لبه تیغ

(به افتخار محمد فاضلی)
ـــــــــــــــــــــــــ

محسن رنانی

پدربزرگم می‌گفت در روستایی نزدیک زادگاهش، مردی حکیم بود که با طبابت، اخلاق نکو و زبان بی‌پروایش در دل اهالی جایی باز کرده بود. کدخدای روستا از قدیم با او مشکل داشت و رفتار نیکو و احترام مردم به او را خوش نمی‌داشت؛ گویی گمان می‌کرد هرچه مردم به حکیم احترام بگذارند از قدرت او کم می‌شود. کدخدا دلش‌ می‌خواست محبوبیت و احترام فقط مختص خودش باشد؛ مردم، فقط از او بترسند و فقط به او امید داشته‌ باشند. روزی حکیم در کوچه، متوجه سرفه های خشک کدخدا شد؛ به او گفت کدخدا نوکرت را بفرست تا برای سینه‌ات دوا بدهم؛ کدخدا با خشم به او نگریست و رد شد.

فردا حکیم همسر کدخدا را دید و به او گفت بهتر است هرچه زودتر سرفه‌های کدخدا را درمان کنید. همسر کدخدا با بی‌محلی، هیچ‌ نگفت، راهش را کج کرد و رفت. روزی دیگر حکیم، نوکر کدخدا را دید، او را صدا زد، به طبابت‌خانه برد و بسته‌‌ای دارو به او داد و گفت: این‌ها را بده کدخدا بخورد و اگر تا یک هفته دیگر سرفه‌هایش خوب نشد به من خبر بده. ساعتی بعد پسر کوچک کدخدا آمد و با تندی به حکیم گفت که دیگر حق ندارد بگوید کدخدا بیمار است و باید درمان شود. چند هفته گذشت و باز روزی حکیم در گذرِ محله متوجه شد که کدخدا همان سرفه‌ها را دارد. به برادر کدخدا که در گذر، مغازه داشت گفت برادرت را بیاور تا من معاینه کنم و دارو بدهم، اگر با داروی من خوب نشود، احتمالا مشکل جدی است و باید او را برای درمان به شهر ببرید. عصر که شد پسر بزرگ کدخدا به طبابت‌خانه حکیم رفت و با لگد میز حکیم را وارونه کرد و با فریاد گفت یک‌بار دیگر بگویی پدر من بیمار است، جایت در این روستا نخواهد بود.

در ماههای بعد سرفه‌های کدخدا شدیدتر ادامه یافت و حکیم هر آدم موثری را در روستا می‌دید، می‌گفت از من نشنیده بگیرید، اما بروید این کدخدا را برای درمان به شهر ببرید؛ این سرفه‌ها نشانه خوبی نیست. ولی کسی جرأت نمی‌کرد مساله را به طور جدی دنبال کند. تا این که چند ماه بعد، شبی از شب‌های سرد و برفی زمستان، کدخدا به سرفه‌ افتاد و ساعت‌به‌ساعت سرفه‌هایش شدیدتر شد و بعد در اواخر شب بود که خون بالا آورد و به حالت نزاری در بستر افتاد. فردا پسرانش تصمیم گرفتند او را برای درمان به شهر ببرند، اما برف و بوران تمام راهها را بسته بود. یکی دو روز بعد، با هر سختی بود او را به شهر بردند اما پزشکان گفتند دیر شده است، کاری نمی‌شود کرد. کدخدا چند روزی در بیمارستان بستری بود تا درگذشت.

پسران کدخدا پیش از آن که جنازه پدر را برای خاکسپاری به روستا ببرند، اول به خانه حکیم رفتند و او را به باد کتک گرفتند؛ آنقدر زدند که حکیم دیگر نای راه رفتن نداشت؛ سپس تمام لوازم او را به کوچه ریختند و او را از روستا بیرون کردند و تهدید کردند که اگر دیگر به روستا بازگردد خونش را خواهند ریخت. حکیم همچنان که لنگان از روستا دور می‌شد، زیر لب زمزمه می‌کرد:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم / که در طریقت ما کافری است رنجیدن.

و چنین شد که تا سالهای سال دیگر هیچ حکیمی جرأت نکرد برای طبابت به آن روستا برود و روزگار درازی بیماری دمار از روزگار آن روستا برآورد.

خبر کوتاه بود: دکتر محمد فاضلی،‌ از دانشگاه اخراج شد. وقتی خبر را خواندم یاد داستان پدربزرگم افتادم. فاضلی جرمش آن بود که اسرار هویدا می‌کرد. او خودش را در محدوده تنگ دانشگاه اسیر نکرد؛ فکر و قلم و جوانی و نیرویش را به هر سویی که تخصص‌اش اجازه می‌داد کشید تا به سهم خود برای بهبود حال ایران تلاش کند. کتاب «ایران بر لبه تیغ» آخرین اثر دکتر محمد فاضلی و حاصل تأملات او درباره ایران است. شاید این کتاب هم یکی از سندهای جرم او برای اخراجش بوده باشد. دعوت می‌کنم همگی این کتاب را بخوانیم و به دیگران توصیه کنیم که بخوانند تا با یکی از جرائم محمد فاضلی، جامعه‌شناس دانشمند و دغدغه‌مند آشنا شویم. او در این کتاب تلاش ارزشمندی کرده است برای شناسایی دردهای ایران و ارایه‌ نسخه‌هایی برای درمان آن. همه‌مان باید دردهای ایران را دقیق‌تر بشناسیم و راه درمان آن را بدانیم تا دیگر فریب‌مان ندهند. توصیه می‌کنم این کتاب را بخوانید و نوروز امسال نیز آن را به دیگران هدیه دهید.

برای خواندن معرفی کوتاه و یا تهیه کتاب به پیوند زیر بروید:
https://pooyeshfekri.com/product/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%84%D8%A8%DB%80-%D8%AA%DB%8C%D8%BA/


برای مشاهده گفت‌وگوی مفصل ویدیویی با دکتر فاضلی درباره کتاب، به پیوند زیر بروید:
https://www.aparat.com/v/8awB2

محسن رنانی / ۳ بهمن ۱۴۰۰
.
.
201 viewsBehrang, 07:14
باز کردن / نظر دهید
2022-01-24 20:48:34 بگذارید به دردهای این مملکت برسد

محمد فاضلی - مدیر پادکست دغدغه ایران

#رضا_امیدی، عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران هم اخراج شده است. قراردادش را تمدید نکرده‌اند. نام دیگری برای اخراج است.

رضا امیدی متخصص سیاست اجتماعی، تحلیل نابرابری آموزشی، ارزیابی نظام‌های رفاهی و در علوم اجتماعی ایران «صدای صداهای ناشنیده» است. تحلیل‌گر انواع نابرابری، فقر، سلامت و بهداشت و نگاهی نهادگرا و انتقادی به سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی بازارکار. برای عموم هم در کانال تلگرامش می‌نویسد.

Https://t.me/Omidi_reza

درسش را خوب خوانده، مشق آکادمیکش را هم خوب - به فارسی و انگلیسی - نوشته است. در حوزه کاری خودش اول نباشد، حتما یکی از سه نفر اول است.

شفاف توضیح بدهید چرا قراردادش را تمدید نمی‌کنید؟ چرا نمی گذارید استادی که کار می‌کند و دغدغه دارد و در عرصه عمومی فعالیت می‌کند، سرش بی دردسر به کارش گرم باشد؟ از این بی‌ثبات کردن زندگی آدم‌ها و تولید بی‌اعتمادی چه سودی حاصل می‌شود؟

آیا دوباره پای یک عشیره و قبیله آکادمیک میان است که کوتوله هستندو از بلندقدها خوش‌شان نمی‌آید؟

بگذارید رضا امیدی در آرامش نابرابری‌های جامعه‌سوز را تحلیل کند و راهی بیابد. یا حداقل به ما نشان دهید آن شایسته‌تری که قرار است جای رضا امیدی را بگیرد کیست.

#دغدغه_ایران، #رضا_امیدی

(اگر می‌پسندید به اشتراک بگذارید.)

@fazeli_mohammad
191 viewsBehrang, 17:48
باز کردن / نظر دهید
2022-01-23 22:18:50 من شهروند ایران

محمد فاضلی

من #محمد_فاضلی، رهین منت همه ایرانیانی هستم که در این روزها، به هر وسیله‌ای، ناخشنودی‌شان از شیوه برخورد با این کمترین در #دانشگاه_شهید_بهشتی را نشان دادند. اکنون درست در وسط مسأله، زمان و حال مناسبی نیست برای تشریح آن‌چه اتفاق افتاده است، ولی خود را موظف می‌دانم در مقابل اعتماد و لطف ایرانیان عزیزی که دغدغه ایران دارند و مرا از لطف خود بهره‌مند ساختند، در اولین فرصت که گرد و غبارها بخوابد، روایتی صادقانه ارائه کنم از آن‌چه بر من گذشته است تا به این نقطه رسیده‌ام.

صرف‌نظر از هر نتیجه‌ای – به دانشگاه بازگردم یا بازنگردم – تحلیل‌گری، نقد و نوشتن اصلاح‌جویانه در کنار شهروندان این سرزمین عزیز را همراه با کار علمی، و تلاش برای بهبود سیاست عمومی ادامه خواهم داد.

آزمایشگاهم تاریخ، منابع‌ام کتاب‌ها و جامعه، ابزار کارم قلم و صفحه کلید کامپیوتر، و امید و دلگرمی‌ام خوانندگان و شنوندگانی است که همگی دغدغه ایران و دل در گرو این تمدن و فرهنگ با همه تنوع تاریخی آن داریم. همه این‌ها بیرون از دانشگاه به وفور وجود دارند.

ایرانیانی با هویت‌ها، اندیشه‌ها، تعلقات سیاسی و اجتماعی گاه بسیار متفاوت از آن‌چه من دارم، برخی به شدت انتقادی، اما قائل به مدارا و ضرورت آزادی، هوشمندانه در حاصل کارم می‌نگرند و داورانی تیزبین و منصف هستند. آن‌ها حتی اگر اندیشه و منش مرا نپسندند، به ضرورت آزادی اندیشه و بیان باور دارند، و همین سرمایه‌ای بزرگ و راهبرد مناسبی برای بهبود وضع ایران و ادامه کار من و هزاران چون من است.

ایران تنها دارایی مشترک #ما_ایرانیان است، و برای این کمترین شهروند، چه دغدغه‌ای می‌تواند از اندیشیدن و نوشتن برای #توسعه_همه_جانبه، عادلانه و به دور از نابرابری، ناکارآمدی و فساد این گرانبهاترین دارایی بین‌نسلی ما عزیزتر و مهم‌تر باشد؟

(اگر می‌پسندید به اشتراک بگذارید.)

@fazeli_mohammad
170 viewsBehrang, 19:18
باز کردن / نظر دهید
2020-06-29 20:29:49 دوستانم در انتشارات بازاریابی لطف کرده و این پیام را فرستاده اند
487 viewsBinesh, 17:29
باز کردن / نظر دهید
2020-06-29 20:29:26
478 viewsBinesh, 17:29
باز کردن / نظر دهید
2020-06-29 20:29:10 سلام.دوست عزیزم.
لیست پیوست بعضی از کتابهای متعلق به انتشارات بازاریابی است که انصافا کتابهای وزین و باارزشی هستند.
ما در انتشارات بازاریابی به هیچوجه پشت جلد لیبل نمی زنیم و کتاب را تا اتمام هر سری نشر با همان قیمت اولیه پشت جلد می فروشیم.
اگر این کتابها الان چاپ شوند قیمت شان چهار تا هشت برابر خواهد بود.
خلاصه فرصت خوبی است جهت هدیه به دوستان،کارکنان و مشتریان.
لطفا با فروشگاه انتشارات بازاریابی تماس حاصل فرمائید
marketingshop.ir
۰۲۱۶۶۴۰۸۲۵۱
۰۲۱۶۶۴۰۸۲۷۱
470 viewsBinesh, 17:29
باز کردن / نظر دهید
2020-05-22 20:32:53 پروتکل های بهداشتی سفر هوشمند
359 viewsBinesh, 17:32
باز کردن / نظر دهید
2020-05-21 17:56:17 پیشنهاد میکنم حتما ببینید
470 viewsBinesh, 14:56
باز کردن / نظر دهید
2020-05-21 17:52:55
فایل ارائه #پرویز_درگی در وبینار "آموزه های معلم کرونا و یادگیری برای زندگی شخصی و سازمانی" که بصورت رایگان برگزار شد.
در این وبینار برای نخستین بار واژگان تازه‌ای مطرح شد، از آن جمله:
جراحی هویت، نانوسلبریتیها، سندرم پروتئوس، سبزشویی، والدین هلیکوپتری، بازخورد انتخاب و ... .

برای شرکت در دوره‌های ما همراه با #آموزشگاه_بازارسازان باشید.
راههای ارتباطی:
02166028401-4
@bazarsazantmba(ارسال پیام)

@parvizdargi
برای دریافت اطلاعات درباره دوره های آموزشی به سایت ما سر بزنید
marketingschool.ir
332 viewsBinesh, 14:52
باز کردن / نظر دهید