Get Mystery Box with random crypto!

میگن در یزد، خانم معلمی پس از چند بار آموزش درس از شاگردانش پ | marandim

میگن در یزد، خانم معلمی پس از
چند بار آموزش درس از شاگردانش پرسید :
چه کسی متوجه نشده است ؟
سه نفر از شاگردان دستشان را بالا بردند....
معلم گفت : بیایید جلوی تخته و
چوب تنبیه خود را از کیفش بیرون درآورد .
تمام دانش آموزان جا خوردند و
متعجب و ترسان به خانم معلم نگاه می کردند .
معلم به یکی از سه دانش آموز گفت :
پسرم! این چوب را بگیر و محکم
به کف دست من بزن !
دانش آموز متعجب پرسید :
به کف دست شما بزنم ؟به چه دلیل ؟
معلم گفت: پسرم مطمئنا" من در
تدریسم موفق نبودم که شما متوجه درس نشدید! به همین دلیل باید تنبیه شوم!
دانش آموز اول چند بار به دست معلم
زد و معلم از درد سوزش دستش،
آهی کشید و چهره اش برافروخته شد .
نوبت نفر دوم شد . دانش آموز
دوم که گریه اش گرفته بود، به معلم گفت :
خانم معلم ! به خدا من خودم دقت نکردم
و یاد نگرفتم . من دوست ندارم با چوب
به دست شما بزنم .
از معلم اصرار و از دانش آموز انکار !
دیگر ،تمامی دانش آموزان کلاس به گریه
افتاده و از بازیگوشی های گاه و بیگاه
داخل کلاس ،هنگام درس دادن معلم
شرمسار بودند
!از آن روز دانش آموزان کلاس از ترس
تنبیه شدن معلمشان جرأت درس
نخواندن نداشتند .
و اما نتیجه ......
این داستان واقعی در یزد مصداقی برای
مسئولان مملکت است که در حوزه ای اگر خطایی از مخاطبان حوزه آن ها سر زد ،
خود را باید تنبیه نموده تا الگویی
برای رسیدن به جامعه سالم باشیم!
اگر هر کدام از مدیران در
حوزه فعالیت خود این گونه عمل کنند ....
مملکت و جامعه ای انسانی خواهیم داشت !


@Worldax

با ما باشید در اینستاگرام جهان تاریخی
https://instagram.com/_u/world.ax