ناخوداگاه یاد سه شنبه های بینظیر دانشگاه تهران و کلاس استاد ش | 『 مَرهَم 』
ناخوداگاه یاد سه شنبه های بینظیر دانشگاه تهران و کلاس استاد شفیعی کدکنی افتادم ،روزی ک این شعر رو با صدای خستهشون خوندن:
" طفلی به نام ِ شادی، دیری ست گم شده است با چشم های روشنِ براق با گیسویی بلند، بتِ بالای آرزو هر کس از او نشانی دارد ما را کند خبر این هم نشانِ ما: یک سو خلیجِ فارس سوی دگر، خزر.. "