#امام_صادق بردند برای همه دنیا خبرش را غمنامه ای ازسرخی چشمان ترش را حتی رمقی نیست به دستان ضعیفش آتش زده زهری همه ی بال وپرش را هم سن زیادش سبب خستگی اش شد هم شعله زده زهر تمام جگرش را اطفال و عیالش همگی دل نگرانند سوزانده ز آهش همه ی دو رو برش را آنشب که پی مرکب دشمن به زمین خورد آن شب که شکستند گمانم کمرش را بی حرمتی و بی ادبی شد به مقامش بدجور شکستند دل شعله ورش را آنقدر تنش آب شده گوشه ی بستر دیدند همه حال بد محتضرش را عمریست برای دل خود روضه گرفته پر کرده غم کوچه فضای سحرش را سخت است برایش که فراموش نماید آن مادر و آن ناله ی درپشت درش را محمدحسن بیات لو @marsiyeeh 880 views20:31