شکسته بغض دلم در غروب مهرآباد... چگونه می روی ای حال خوبِ مهرآباد؟ بمان ببینمت امشب که راهبندان باز گرفته عمر مرا در جنوب مهرآباد چراغ قرمز و افسر، چراغ قرمز و مرگ! دوباره خستهام از چارچوب مهرآباد کجای شهر منی؟ شهردار بی همه چیز! نگفته با تو کسی از عیوب مهرآباد؟ شبیه من شو بفهمی که نیست کافی در جدال عقربهها، رفت و روب مهرآباد کلاغ پیجر سالن! که میروی بدجور به روی مغز من ای دارکوب مهراباد! نخوان خبر که هم اکنون... نگو که جان برخاست همیشه خورده به من از تو چوب مهرآباد نفس نمانده برایم بگو به دکترها نشسته بر شریانم رسوب مهرآباد گرفته قلب غریبم کسی نمیداند چه کرده با دل تنگم غروب مهرآباد #مریم_صفری 3.6K views19:36