'حدیث شب راز' ☆ در شبی اسراری، کمیل از علی (ع) پرسید: حقیقت | مسعود رياعی
"حدیث شب راز"
☆ در شبی اسراری، کمیل از علی (ع) پرسید: حقیقت چیست؟! علی (ع): تو را با حقیقت چکار؟! کمیل: مگر من از یاران سرّ تو نیستم؟! علی (ع): آخر تو را با حقیقت چکار؟! کمیل: مگر من محرم سرّ تو نیستم؟! علی (ع): آری، اما آنچه از من سرریز می شود، از تو می تراود! کمیل: مگر ممکن است همچون تویی پرسش کننده ای را نومید کند؟! علی (ع): حقیقت، کشف انوار درخشان جلال بدون اشارت است! کمیل: برایم روشن تر گردان! علی (ع): زدودن موهوم هنگام روشن شدن معلوم. کمیل: برایم روشن تر گردان! علی (ع): دریدن پرده به سبب غلبه ی سرّ. کمیل: برایم روشن تر گردان! علی (ع): نوری که از صبح ازل می درخشد، آن سان که آثار آن در کالبدهای توحید پدیدار می گردد! کمیل: برایم روشن تر گردان! علی (ع): چراغ را فرو نشان، که "صبح" سر زده است!