در فیسبوک پست میکند که پشتون انتحاری است، تاجک ها لندغر هست، | به کانال اصلی مراجعه نمایید
در فیسبوک پست میکند که پشتون
انتحاری است، تاجک ها لندغر هست، هزاره خائن است، ازبک بی عقل است، ترکمن ...
فردایش که به پوهنتون میرود استاد پوهنتون اش که پشتون است برایش لکچر میدهد که جناب محترم آدم فهمیده شود و وطن را بسازد.
وقتی از پوهنتون به خانه می آید یک دریور تونس که تاجک است تا خانه میرسانش.
خواهرش برایش قصه میکند که امروز از بازار می آمد یک دزد میخواست بکس اش را دزدی کند اما یک پولیس هزاره مانع دزد شد و نجات اش داد.
پنج دقیقه بعد اش مادرش برادرک خوردش را از کودکستان به خانه می آورد و برادرش با خوشحالی سمت اعضای خانواده میدود و میخواهد جایزه که استاد ازبک اش در کودکستان برایش داده را برای همه نشان بدهد.
نیم ساعت بعد پدرش میرود و در مسجد به امامت یک ملای ترکمن نماز جماعت را ادا میکند.
یک ساعت بعد مادرش برایش پول میدهد که برو بچیم سودا بیاور. بچه جان هم میرود از نانوای منطقه شان که یک کاکای خوش قلب ازبک هست نان میگیرد.
نصف شب فشار مادرش بالا میرود و همه وارخطا میشوند. بچه چون خیلی هوشیار است خود را از دست نمیدهد و با عجله پیش همسایه تاجک شان که داکتر است میرود. داکتر مادرش را از مرگ نجات میدهد و همه فامیل دوباره لبخند میزنند و شکر میکشند.
به کجا روانیم ؟
فکر میکنی بدون هم به جایی میرسیم ؟
همین حالا که به پوهنتون رسیدی و سواد داری و این متن را میخوانی از برکت زحمت استاد های هزاره، تاجک، پشتون و ازبک ... مکتب ات بود که نوشتن و خواندن را برایت یاد داد که امروز با غرور و کاکه گی در فیسبوک به هویت و قوم همان استاد اهانت کنی ؟!
من و تو به هم گره خورده ایم نه تو میتوانی بدون من افغانستان و خودت را بسازی و نه من بدون تو ! یا باید با هم جور بیاییم و وطن مان را بهشت بسازیم یا همه ما با هم در همین جهنم تا ابد بسوزیم...
