صفت مفعولی تعریف: واژهای که دلالت کند بر کسی یا چیزی که فعل | Matnook | ﻣﺘﻨﻮک
صفت مفعولی
تعریف: واژهای که دلالت کند بر کسی یا چیزی که فعلی بر آن واقع شدهاست.
ساخت رایج: بن ماضی + «-ه»: (زیتون) پرورده، (لباس) چروکیده، (نان) سوخته، (خودرو) فرسوده، (متن) ویراسته، ... .
دو نکتۀ فاصلهگذاری: ۱) برخی واژهها + صفت مفعولی یک صفت مرکب میسازند و نیمفاصله میشوند: آموزشدیده، تثبیتشده، جانباخته، دلسوخته، زبانبسته، قوامیافته، منتشرشده، ... .
۲) برخی از صفتهای مفعولی نیز با «شده» میآیند و نیمفاصله میشوند: دیدهشده، ربودهشده، شستهشده، شنیدهشده، گفتهشده، نوشتهشده، ... .
یک نکتۀ زبانی: گاهی تحت تأثیر عربی برای برخی از واژههای فارسی نیز صفتهای بهظاهر مؤنث بهکار میبرند که معنای مفعولی دارند: درآمد حاصله (= «بهدستآمده»)، کاغذ باطله (= «باطلشده»)، نامۀ وارده (= «واردشده»)، ... . این صفتها درستاند و ممکن است بهمناسبت در متنهای گوناگون بهکار روند. برخی مانند «کاغذ باطله» همچنان به حیات خود ادامه میدهند و برخی نیز مانند «درآمد حاصله» و «نامۀ وارده» درحال فراموشیاند. بیشک بهتر است که مثلاً بهجای «نامۀ وارده» بنویسیم «نامۀ دریافتی یا رسیده».