2023-01-09 23:59:09
دوشنبه ۱۹ دی
حتما دلشان برای خانهشان تنگ شده!
شب باید زودتر میخوابیدم تا صبح زود بیدار شوم و به کلاسم برسم. مشغول بازی با پسرم بودم، طبق عادت سراغ تلفنم هم میرفتم و خبرها را چک میکردم. یکی از کانالها نوشته بود؛ پرند، بلوار جمهوری چه خبره؟ چه خبر بود؟ دلم شور میزد، نگران بودم، استرس داشتم، هنوز سه روز از مرگ دو جوان بیگناه نگذشته بود.
رفتم تا پسرم را بخوابانم، بیشتر میخواستم مشغول کاری باشم، میخواستم حواسم پرت شود، اما نمیشد. حدود ۴ ماه هر روز خبرها بد بود، هر روز خبر مرگ عزیزی بود. هر روز یکی از ما کم میشد.
#محمد_بروغنی و #محمد_قبادلو را میخواستند فردا در ملاء عام دار بزنند. خدایا این چه غمی است که هر روز تازهتر میشود. زمانش را هم اعلام کرده بودند، ۶.۳۰ صبح، بعد از اذان صبح که دیگر اذان مرگ شده. اذانی که پیام قساوت است، یادآور شیون مادران است و زاری پدران. یادآور تسکین شیاطین.
دسته دسته مردم بیدار شده بودند و به سمت زندان رجاییشهر میرفتند تا در کنار خانوادهیشان باشند، شاید بتوانند مانع خروج ماشین مرگ شوند. لحظههای وحشتناکی بود، خواب از چشمانم رفته بود،چشمانم روی هم نمیرفت، صدای ضربان قلبم را میشنیدم، انگار یکی از اطرافیان نزدیکم بود، البته که بود، خون ایرانی در رگهایشان بود، از این نزدیک تر؟
دو جوانی که با خون دل پدر و مادر بزرگ شدند، با کلی آرزو برای آینده به اعتراض بلند شده بودند، مرگ حقشان نیست، هنوز طعم عشق را نچشیدند. حتما دلشان برای خانهشان تنگ شده.
در خیابان قدم میزنم، اعدام نشدند، اما از ناراحتیام کم نشده، چهره مادرانشان را به خاطر میآورم که فریاد میزدند" پسرم بیگناهه"
گردآوری شده در تحریریهی رسانه جنگل
#این_خروش_یک_انقلاب_است
#قیام_ملی
@MediaJangal
540 viewssara, edited 20:59