دقیقاً ۳۸ سال پیش در #عملیات_بیت_المقدس، همانی که خرمشهر را آ | مهدی قاصد
دقیقاً ۳۸ سال پیش در #عملیات_بیت_المقدس، همانی که خرمشهر را آزاد کرد، تیر خورد. تکتیرانداز عراقی با قناسه گلویش را نشانه رفته بود. تیر به گلویش میخورَد، گردنش را شکسته و از پشت گردن، کمی بالاتر از شانه خارج میشود. گلوله اگر چند میلیمتر اینوَر یا آنوَرتر بود، کارش تمام بود. ضربه اما آنقدر شدید است که فک و دندانها را نیز خُرد کند.
چند ماه در بیمارستان و خانه میخوابد. جز کمپوت و آبگوشت چیزی نمیتواند بخورد. کمی که بهتر میشود، باز به #جبهه میرود و اینبار دستش تیر میخورد. آخر یک نفر جام را سر میکشد و جنگ تمام میشود؛ جنگی که هزاران هزار نفر را کشت و مجروح و مفقود کرد.
نوزده سال بعد از پایان جنگ، پدر حیات را بدرود میگوید و رهسپار جایی میشود که در آنجا جنگی در کار نیست؛ هرچه هست، خاک است و تاریکی. هرچه هست سکوت است و #مرگ. هرچه هست سمفونی بینقصی است از عدم و نبودن.
جنگ تمام شد، اما دردهای خانوادههای جنگدیده هنوز تمام نشده. جنگ تمام شد، اما #خوزستان و #خرمشهر هنوز درد دارند. جنگ تمام شد، اما خیلیها با هر نفسی که میکشند، درد دنیا را به درونشان میبرند. جنگ تمام شد، جنگی که در همان سالهای ابتدایی میتوانست تمام شود و هزاران نفر را به مهلکهی مرگ نبرد.