Get Mystery Box with random crypto!

مهدی رستم‌پور

لوگوی کانال تلگرام mehdi_rostampour — مهدی رستم‌پور م
لوگوی کانال تلگرام mehdi_rostampour — مهدی رستم‌پور
آدرس کانال: @mehdi_rostampour
دسته بندی ها: ورزش
زبان: فارسی
مشترکین: 70.59K
توضیحات از کانال

instagram.com/rostampour.mehdi

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2023-07-11 14:29:48 «تفاوت یوونتوس با شمس آذر قزوین»

فدراسیون فوتبال، شمس‌آذر را به دلیل ''سند مجعول، تزویر و فریب فدراسیون'' برای استفاده از بازیکن غیر قانونی در ۹ مسابقه از لیگ دسته اول، به سه امتیاز جریمه در لیگ برتر محکوم کرده.

این پرونده فساد، فقط به زور و نفوذ سایپا باز شد. اما برق‌آسا، سر و تهش را یکی کردند.
در خصوص هشت بازی دیگر، چون حریفان شکایت نکرده‌اند، چپاولگران فدراسیون با ختم صلوات، روی پرونده تیمی که با تقلب به لیگ برتر صعود کرده خاک ریختند!

باشگاه‌های بزرگ ایتالیا از یوونتوس تا لاتزیو، میلان و فیورنتیتا، برای تخلفاتی که در فوتبال ما جرم نیست، نقره ‌داغ شدند:
خلع قهرمانی. مجازات زندان. محکومیت‌های گزاف مالی. محرومیت‌های طولانی و حتی مادام‌العمر مدیران. لغو حضور در لیگ‌های اروپایی. سقوط به سری C و B. همچنین کسر امتیاز تا منفی ۳۰.

آنیلی با آن عظمتش در ثروت‌سازی برای صنایع ایتالیا، مردی که اگر هزاران تاج و ماجدی را روی هم بچینی، در حد جاروکش دفترِ دربانِ کوچکترین کارخانه‌اش هم نیستند، از هر فعالیتی در فوتبال محروم می‌شود.

فوتبال ایران برعکس است. اگر فاسد نباشی یا چشمت را به روی فساد نبندی، حذفت می‌کنند.
پرونده جعل هویت بازیکن گابنی گل‌گهر که گزارش پلیس فتا هم ضمیمه‌اش بود، بجای بازنشستگی اجباری قلعه‌نویی، باعث ارتقای او شد تا با نردبان نهادها و ارگان‌ها به سرمربیگری تیم ملی برسد.

سران فدراسیون برای چند دلار پورسانت از مدیران تبهکار و تحت تعقیب شرکت غیر قانونی شرط‌بندی 1Xbet، تیم ملی را در جام قلابی قماربازان, به مصاف افغانستان و قرقیزستان فرستادند.
در فوتبالی که سرانش سراپا غارتگرند، امید به فسادستیزی، خواب و خیال مغزهای معیوب است.

@Mehdi_Rostampour
84.9K views11:29
باز کردن / نظر دهید
2023-07-06 16:10:31 «درباره حسین قربانزاده»

سه ماه پیش رئیس سازمان خصوصی در مناظره با حاج فتل، از دزدی‌های او گفت. حقایقی که همه می‌دانستند اما شنیدنش از صداوسیما دلچسب است.

خشنودی بینندگان باعث شد ایشان با تکبر و توهم سایر محصلین حوزه-دانشگاه امام صادق، گمان کند نسخه جادویی و شفابخش فوتبال حکومتی، در جیب اوست.
از این رو، جدولی طنزآمیز مرتکب شده. مدیران فوتبال را رده‌بندی کرده و همان ورق پاره را به مثابه دستورالعمل متقن، سند حقانیت خودش دانسته!

کوتاه بیا عمو جان. کدام خصوصی‌سازی؟
در این «اقتصاد غارتی»، هر نهادی به فراخور زور و نفوذش سهم و غنائم خود را برمی‌چیند.
از خصوصی‌سازی فقط سازمانش را داریم که تو را هم از خبرگزاری قرآنی ایکنا آوردند آنجا تا نقش دکور را ایفا کنی.

فوتبالی که برای پست و استوری همدلانه با مردم، حق تمدید با اسطوره‌اش را ندارد، فوتبالی که تماشاگرش در امتداد فصل ممکن است میلگرد از لای بلوک‌های پوسیده خشتکش را پاره کند، فوتبالی که حق پخشش را می‌دزدند، از وزیر تا فدراسیون و قربانزاده، لفاظی‌هایتان برای دوستدارانش ناسزاست.

فوتبالی که میلیون‌ها هوادار حتی با پیش‌خرید سهام، به اندازه انتخاب دربان باشگاه اختیار ندارند.
فوتبالی که سردبیر دلال سایت رانتخوار، به واسطه بده‌بستان با میز ورزش اطلاعات سپاه، آزادانه تیم ملی و باشگاه‌ها را می‌دوشد.
فوتبال‌مان به غده‌ای چرکین مبتلاست که علاجش فقط پایان جمهوری اسلامی است، نه نمره‌بندی ناشیانه شما.

با سطح‌بندی و نمرات کیلویی در جدول کتره‌ای جنابعالی، فقط حسن کچل می‌رود و کچل حسن می‌آید که در بی لیاقتی و ناآگاهی یکسانند.
کاری هم از پیش نمی‌برید جز جابجایی مهره‌های سوخته و نیمسوزتان. احتراماً عُق.

وقتی بروید، آزادی بیاید و ایران نفسی تازه کند، تاج و پرسپولیس اموال چپاول‌ شده‌شان را پس می‌گیرند و مردم عهده‌دار اداره باشگاه محبوب‌شان می‌شوند. خواهید دید که مانند الهلال و الاتحاد بازیکن می‌گیرند.

@Mehdi_Rostampour
18.3K viewsedited  13:10
باز کردن / نظر دهید
2023-07-06 02:18:07
مدیران همه تیم‌ها بازیکن گرفتند، مدیر استقلال ملّا ‌آورد!
حجت کریمی نه در تمدیدها موفق بود نه در جذب بازیکن جدید. تیمش با مشکل دروازه‌بان، دفاع وسط، و ... مواجه است.
به جای همه این‌ها پیش از رفتنش، حجت‌الاسلام مالک را معاون فرهنگی کرد.

۱۸ سال پیش، نماز میت یکی از بستگان کاظم اولیایی مدیرعامل وقت استقلال، توسط فرهاد مالک اقامه شد. ملّای زبل از همان گورستان، خودش را با تمام مضراتش وارد فوتبال کرد و دیگر خارج نشد.

آخوند سرِ قبر، ترقی کرد و شد مشاور فرهنگی استقلال. کانال زد به فدراسیون فوتبال و تیم‌های ملی. ملّای مراسم بدرقه. آخوند ناظر بر جام جهانی ۲۰۱۸. همچنین پیشنماز فدراسیون فاسد فوتبال.

@Mehdi_Rostampour
32.4K views23:18
باز کردن / نظر دهید
2023-07-04 23:19:22
هواپیمای تیم ملی برزیل در جام جهانی فوتبال زنان، مزین به چهره ایراندخت، مهسا امینی
سمت دیگرش هم فوتبالیست دربند، امیر نصرآزادانی.

روی بدنه هواپیما نوشته: «هیچ زنی نباید وادار به پوشاندن اجباری سرش شود. و هیچ مردی نباید برای بیان این موضوع اعدام شود.»

@Mehdi_Rostampour
60.3K viewsedited  20:19
باز کردن / نظر دهید
2023-06-30 16:00:20 «قمه‌کش‌ها در باشگاه فرهنگی ورزشی»

حجت کریمی با سرعت یوسین بولت، رکورد تازه‌ای در فرار رو به جلو بجا گذاشت.

خودش اراذل را به اردوگاه زنده‌یاد حجازی آورد تا سکوها را سرکوب کنند. بنری هم آویخت که زیر عکسش نوشته بود جان نثار استقلال
جناب جان نثار، صندلی هانی خمانه‌دار را {که به غلط خود را هانی کرده نامیده} نزدیک خود نشاند تا مراقبش باشد. با چه رویی همان شب علیهش بیانیه می‌دهد :))

وقتی سپاهان، گل گهر و تراکتور با دریای ثروت‌شان در نقل و انتقالات شناورند، باید نادان باشی که وقتت را به جلسه با اوباش ضعیف‌کشی مانند هانی خمانه‌دار، علی تشتکی، پیام نظری و افشار لفظی بگذرانی. موذی‌تر از همه، شارلاتان عباس نقدی‌زاده (یادگار قلعه‌نویی).

نکونام چرا اجازه داد اشرار و اراذل که آخرین بار زمان محمود فکری در تمرینات می‌لولیدند، باز آفتابی شده و لب خط بنشینند؟

چگونه بازیکنان و مربیان بخاطر استوری همدلانه با مردم، حق حضور در تیم‌های محبو‌ب‌شان را ندارند اما «اراذل چند منظوره‌» همچون خرمگس معرکه، از اخاذی، مواد مخدر، شرخری، قمه‌کشی، سوریه و باشگاه استقلال، همه جا آزادانه در فعالیتند؟

بدبختی اینجاست که هوادار از شر حاج فتل رها می‌شود، گیر حجت کریمی می‌افتد. جان‌نثار هم رفتنی است اما عتیقه‌هایی مانند افتخاری و مددی و امثالهم سر بر می‌آورند.

@Mehdi_Rostampour
66.4K views13:00
باز کردن / نظر دهید
2023-06-25 19:03:23 «صنعت زندان»، فصل اول از بخش نخست مجمع‌الجزایر گولاگ، چنان مشابهتی با جو اختناق، بگیر و ببندها، دانشجو ربایی‌ها و ناپدیدسازی‌‌ها در کشورمان دارد که حیفم آمد با هم نشنویم.
نام‌ها و رویدادهای کتاب، واقعی است. گردآوری شده از مستندات رسمی، یادداشت‌ها یا خاطرات قربانیان استالین و تبعیدشدگان به اردوگاه‌های «کشتار با کار» در حکومت شوراها.

۲۵ صفحه‌ای که می‌شنوید، در اصفهان برای انجمن نابینایان ضبط شده. با ترجمه زنده‌یاد عبدالله توکل، چاپ ۱۳۶۶، نشر سروش.
الکساندر سولژنیتسین در تقدیمنامچه نوشته:
به آنانکه زنده نماندند تا این حکایات را بازگویند
باشد که از سر تقصیر من که همه چیز را ندیدم
همه چیز را به خاطر نسپردم
همه را به فراست درنیافتم، درگذرند

@Mehdi_Rostampour
70.8K views16:03
باز کردن / نظر دهید
2023-06-25 15:39:58 بخش ۱
بخش ۲
بخش پایانی:‌ «چرا اینقدر دوستت دارند؟»

به نعلچگر سپردم تا رسیدی زنگ بزن خیالم راحت شود که مشکلی برایت پیش نیامده. دو هفته گذشت زنگ نزد. بهناز گفت این‌ها همینند. یادشان می‌رود کی کارشان را درست کرده، مطمئن باش نه به فکرت هستند و نه زنگ می‌زنند.
بهناز اصرار کرد خودم با باشگاه تماس بگیرم، گفت مگر پشت تلفن کسی تو را می‌بیند که خجالت می‌کشی؟

بالاخره زنگ زدم. کسی که در باشگاه محمدان گوشی را برداشت، گفت چرا نمی‌آیی؟ خیلی وقت است منتظرتیم!
پرسیدم کجا بیایم؟ گفت ۱۰ بار به نعلچگر گفتیم خبر بدهد!
روزگار اینطوری است. خودم کار نعلچگرو برهان‌زاده را درست کردم. اما آنها یک تلفن هم به من نزدند که پیغام باشگاه را برسانند!
امیکو آمد پشت خط: ناصر کجایی؟ من با نعلچگر و برهان‌زاده در هتلیم. این‌ها به تو زنگ نزده‌اند؟
گفتم: نه، عجب [...هایی] هستند.
امیکو گفت ویزا آماده است. زود پرواز کن که باشگاه‌های آسیا بازی داریم.

اولین تمرین، ایستادم توی دروازه تا مربی هندی آزمایشم کند. هر چه زد گرفتم. در ایران هم آنطور شیرجه نمی‌زدم اما اولین جلسه خیلی مهم بود. به آب و آتش زدم.
بعد از تمرین، رئیس باشگاه گفت شما سرمربی باشید و او هم کمک‌تان کند.
همان روز اول، شدم سرمربی و دروازه‌بان محمدان بنگلادش.

پس از تمرینات، رئیس باشگاه می‌آمد دنبالم و مرا تا هتل می‌رساند.
نعلچگر و برهان‌زاده گفتند هر روز با ماشین دنبالت می‌آیند و ما را تحویل نمی‌گیرند.
گفتم شما بازیکن هستید و من مربی. ناراحتید که می‌آیند دنبالم؟

بهشان گفتم می‌روم ایران مهاجم بیاورم. گفتند نه آقا، خودمان سه نفر کافی هستیم.
گفتم اگر قهرمان نشویم، دیگر ما را نمی‌خواهند.
امیکو که مهاجم خارجی بود گفت برو بازیکن بیاور. ولی نعلچگر و برهان‌زاده دل‌شان نمی‌خواست بازیکن ایرانی بیاید. می‌ترسیدند هموطنشان جایشان را بگیرد.

برگشتم تهران. مرتضی یکه [مهاجم شاهین] گفت آقا من وضعم خراب است. خواهش می‌کنم با نصرالله عبداللهی صحبت کن رضایتنامه‌ام را بدهد.
یکه را بردم محمدان. هر بازی گل می‌زد. رسیدیم به آخرین بازی با آباهانی.
به باشگاه گفته بودم در ایران بدون بازی خداحافظی بیرونم گذاشتند. آنها هم گفتند فینال درون دروازه بایست تا بازی خداحافظی‌ات باشد.

۷۰ هزار نفر آمده بودند. دو یک عقب بودیم. دروازه‌بان‌مان مصدوم شد. رفتم توی دروازه. کاپیتان تیم ملی عراق در آباهانی بود. ۳-۲ بردیم. دو سه توپ عالی هم گرفتم. مردم ریختند داخل زمین. روی شانه‌های جمعیت، از استادیوم به خیابان‌...

در هتل هیلتون بنگلادش گفتم ۲۵ هزار دلار نقد می‌خواهم. به پول خودمان می‌شد سه میلیون تومان. برای همسرم فرستادم و یک آپارتمان دیگر خرید. تا حدودی خیالم راحت شد که وضع‌مان خوب شده.

در آسیا با پرسپولیس همگروه شدیم. روز بازی، رئیس باشگاه گفت می‌آیم رختکن به بچه‌ها بگویم کمتر گل بخورند آبرویمان نرود. گفتم لازم نیست.
پرسپولیس با گل کرمانی‌مقدم جلو افتاد. نیمه دوم بیژن طاهری گل زد. باز فشار می‌آوردیم. دقیقه ۸۵ بازیکن سرعتی‌مان از زیر دست بهروز سلطانی گل زد. ۲-۱ تمام شد.
چه جشنی گرفتند. تا آن موقع بهترین نتیجه در تاریخ فوتبال بنگلادش بود.

پرسپولیس را بردیم و شدیم جزو ۸ تیم برتر آسیا. مقابل السد با ابراهیم قاسمپور ۲-۲ شدیم. با افتخار حذف شدیم. ۱۰ هزار نفر آمدند استقبال.

فصل ۱۹۹۱ باز جزو ۸ باشگاه برتر آسیا بودیم و با استقلال ۱-۱ شدیم. محمدان تا دقیقه ۶۵ جلو بود که نعلچگر گل تساوی را [به تیم سابق خودش] زد. بدون باخت حذف شدیم.
استقلال قوی‌ترین تیم تاریخش را داشت و به قهرمانی رسید.

دو نوجوان را از خیابان آوردم که ستاره تیمم شدند. بشیر و زکی. الان بالای نامه‌شان برایم می‌نویسند: «به کسی که ما را از فقر بیرون آورد»

سال آخرم با محمدان، سرمربی تیم ملی بنگلادش هم بودم. جشنی گرفته بودند با حضور شهردار داکا و وزیر خارجه. موقع صحبت‌شان مردم هو می‌کردند و شعار می‌دادند حجازی ...حجازی!
پیش شهردار نشسته بودم. می‌پرسید چرا این قدر دوستت دارند؟

@Mehdi_Rostampour
73.5K viewsedited  12:39
باز کردن / نظر دهید
2023-06-25 15:38:57 بخش ۱
بخش ۲:‌ «بی پولی، سرگردانی، نارفیقی»

صبح‌ها با موتورهای مسافرکش دنبال تیم می‌گشتیم. مدارک و عکس‌های جام جهانی را هم برده بودم تا به مسئولان تیم‌ها نشان دهم.
به شرکت اتوبوس‌سازی تاتا در ۴۰ کیلومتری بمبئی رفتیم. به دربان گفتیم دنبال تیم هستیم. ما را پیش مدیر باشگاه بردند. گفت می‌توانیم ماهیانه ۶ هزار روپیه بدهیم که خب کفاف زندگی‌مان را نمی‌داد.

رفتیم کلکته. بلیت رفت و برگشتش ۱۲۰ دلار بود و پولم ناچیز. ۵۰۰ دلار بیشتر نیاورده بودم.
با شبی ۹ دلار در اتاق کوچک و کثیفی می‌خوابیدیم که جز من و برهان‌زاده دو نفر دیگر هم بودند.

هیچکس در باشگاه کلکته نبود. ساعت‌ها منتظر ماندیم تا یک نفر آمد و گفت الان بقیه می‌آیند. یکی به محض اینکه مرا دید پرسید تو دروازه‌بان ایران نیستی؟ من شبیر علی مهاجم هندوستانم که در سنگاپور مقابلت بازی کردم.
ما را پیش علی مولا رئیس باشگاه کلکته برد. گفت اینجا بازیکن ایرانی هم داریم. اگر مجید بشکار تو را ببینند می‌شناسد؟ گفتم مگر می‌شود نشناسند. پرسید چقدر می‌خواهی؟
گفتم خودم ۱۰ هزار دلار می‌خواهم و دوستم ۸ هزار.

تمرینات را شروع کردیم. صبحانه فقط یک بیسکویت می‌خوردم با چای شیرین. تیم‌مان در شهرها و روستاها بازی می‌کرد و پول می‌گرفت. هر بازی به بچه‌ها نفری ۵۰۰ روپیه می‌دادند ولی به من صد روپیه.
مجبور بودم سکوت کنم. غریب بودم و اگر معترض می‌شدم بیرونم می‌کردند. طرفداران باشگاه گفتند اینها به تو دروغ می‌گویند. اگر نقد نگیری، دیگر از پول خبری نیست.

تصمیم گرفتم برگردم ایران اما برهان‌زاده ماند. رئیس باشگاه گفت اگر خواستی، وقتی لیگ شروع ‌شد برگرد.

پس از چند هفته همسرم(بهناز شفیعی) گفت زنگ بزن به رئیس باشگاه بگو چکار کنم؟ اما تماس نمی‌گرفتم.
بالاخره همسرم خودش زنگ زد. رئیس باشگاه گفت به حجازی بگو سریع خودش را برساند کلکته.
دوباره با بدبختی ویزا گرفتم و برای بار دوم راهی شدم.

در شوفاژخانه با وضعیت بدی زندگی می‌کردم. خودم بودم و یک تخت چوبی. پول نداشتم مواد غذایی بخرم و با همان تغذیه کثیف باشگاه می‌ساختم.
غذای سیاه و بدبو را چشم‌ بسته می‌خوردم تا حالا که این همه سختی کشیده‌ام، از گرسنگی نمیرم و بتوانم تمرین کنم.

باشگاه کلکته بازیکن نیجریه‌ای به نام امیکو داشت که دانشجو بود. [Emeka Ezeugo بازیکن نیجریه در جام جهانی ۱۹۹۴]
رئیس باشگاه محمدان بنگلادش آمد دنبال امیکو. از طبقه دهم که برمی‌گشت، مقابل زیرزمینی که جای خوابم بود، امیکو گفت این آقا دروازه‌بان تیم ملی ایران بوده.

پرسید چقدر می‌خواهی تا در بنگلادش بازی کنی؟ گفتم یک فصل ۱۰ هزار دلار. اگر ممکن است دوستم برهان‌زاده را هم جذب کنید.
گفت می‌روم با هیئت مدیره صحبت کنم و برگردم.
۱۱ روز گذشت و نیامد. شد دو هفته. پولم تمام شده بود. ناامید بودم. گفتم برمی‌گردم تهران. فقط یک بلیت برگشت داشتم با حدود ۱۰۰ روپیه.
آتیلا و آتوسا زنگ می‌زدند می‌گفتند بابا چرا نمی‌آیی؟ گریه‌ام می‌گرفت. می‌گفتم اینجا کار می‌کنم تا زندگی شما را تامین کنم.

خواهرم از لندن زنگ زده بود به همسرم پرسیده بود ناصر کجاست؟ از همسرم شماره کلکته را گرفت.
وقتی زنگ زد گفتم خیلی وضعم خراب است و پولم دارد تمام می‌شود. اگر ممکن است یک مقدار به من قرض بده. اما حتی خواهرم گفت نمی‌توانم.

به چند نفر دیگر زنگ زدم، همگی گفتند پول نداریم. هر روز کارم شده بود گریه. نمی‌دانستم بی پول در کشور غریب، دست به دامن کی بشوم.
تصمیم گرفتم به بمبئی بروم و از آنجا برگردم تهران. اما برهان‌زاده که مجرد بود، ماند.

پول بلیت هواپیما نداشتم. از کلکته تا بمبئی با قطار یک روز و نیم طول کشید. با سر و وضعی آشفته سوار شدم. لاغر و ضعیف. ریشم هم بلند شده بود. فقط موز می‌خوردم که بسیار ارزان بود.
شب در بمبئی رفتم جای ارزانی که تعدادی ایرانی هم بودند. خیلی جا خوردند. گفتند چرا اینجور شدی؟ تو را به خدا با این وضع بیرون نیا.

قرار بود فردا برگردم تهران. ناگهان دیدم برهان‌زاده شیک و شاد وارد شد.
پرسیدم اینجا چه می‌کنی؟ تو که کلکته بودی، چطور خودت را به این سرعت رساندی؟
پاسخ داد: دو ساعت بعد از اینکه رفتی، رئیس باشگاه محمدان بنگلادش آمد کلکته. به من گفت تو را می‌خواهیم ولی حجازی را نه!
گفتم کسی که بلیت هواپیما داده یک روزه بیایی بمبئی بیایی و برگردی، برای بازی هم پول خوبی می‌دهد.

برهان‌زاده گفت خواهش می‌کنم وقتی برگشتی، کار رضا نعلچگر را درست کن تا به محمدان بنگلادش بیاید.
دارایی رضایتنامه‌ نعلچگر را نمی‌داد. برایش رضایتنامه تقلبی درست کردیم.
قرار بود به نعلچگر به پول خودمان ۸۰۰ هزار تومن بدهند. در ایران بهترین بازیکن فقط ۶۰ هزار تومن می‌گرفت.
ادامه در بخش ۳
@Mehdi_Rostampour
48.6K viewsedited  12:38
باز کردن / نظر دهید
2023-06-25 15:38:10
سال ۱۳۷۹ آوای ساوه، ویژه‌نامه‌ای برای ناصر حجازی منتشر کرد.
مهم‌ترین بخش، ماجراهای بنگلادش است که برای اولین و آخرین بار به زبان آورد.
پرتوی از ستاره‌ستیزیِ دهه اول انقلاب، همچنین جنگ که پولی برای ورزش نمی‌گذاشت.

دغدغده‌های معیشتی، حجازی را که پس از شهرآورد خرداد ۶۵ از تیم محبوبش کنار گذاشته شد، در آستانه ۳۸ سالگی مستاصل کرده بود.
برای بهبود وضعیت، اهل تظاهر و ابراز وفاداری به رژیم نبود. می‌گوید به خودم آمدم دیدم در زندگی چیزی ندارم. خانه هم نداشتم اگر به شهباز نپیوسته بودم.

گزیده‌ای از وقایع تلخ و شیرین سفرهای هندوستان و بنگلادش حجازی را می‌خوانید.
از ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۱ سرمربی محمدان بود تا پرافتخارترین دوران تاریخ‌شان را رقم بزند. به سرمربیگری تیم ملی بنگلادش هم رسید.

بقیه گزارش را در دو قسمت بعدی از زبان خودش بخوانید. دروازه‌بان پا به سن گذاشته‌ای که سال ۱۳۶۵ به اتفاق دوست مهاجمش غلامرضا برهان‌زاده، در هندوستان دنبال تیم می‌گردند.
بخش ۲
بخش ۳
@Mehdi_Rostampour
49.7K viewsedited  12:38
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 23:07:27
امیر نصرآزادانی که بازداشت شد، حبیب خبیری را به یادم آورد. آیا پس از چهار دهه، وقتش نرسیده بدانیم چرا رژیمی که هنوز و همیشه سرگرم کشتن است، مدافع راست ۲۹ ساله تیم ملی را در اوین به رگبار بست؟

چرا برخلاف الگوی ثابت اعدام‌ اشخاص مشهور، اسم و عکس خبیری (پیشنماز تیم ملی) را بر جلد مرگنامه‌های کیهان و اطلاعات نیاویخت؟

پسر سرسخت سنگلج را کشتند و خبرش را درز گرفتند.
تنها ملی‌پوشی که در اوج گردنکشی "خدای سال ۶۰"، با عکس دجال به زمین نمی‌آمد تا دست‌هایش را برای نماز شب، پاکیزه نگه دارد.
کاپیتان وفادار هما که پول‌های شهباز را نخواست و به مسافرکشی با رنو ادامه داد، در سلاخ‌خانه لاجوردی چه بر سرش آمد؟

برای غبارروبی از سنگ شکستۀ حبیب در قطعه متروکۀ ۹۳ جهنم زهرا، ضمن شخم زدن آرشیو، با برخی وابستگان زنده‌یاد، همچنین مو نقره‌ای‌های فوتبال و رسانه همکلام شدم.

در گزارشم از چند پیشکسوت به نیکی یاد نشده. چنانچه معترض باشند، مشتاقانه شنونده‌ام تا منعکس کنم.
هر سند تازه‌ای، بر شفافیت این تراژدی می‌افزاید و هم اینکه از اشتباهات احتمالی تحقیقاتم می‌کاهد.

این پرونده را در «رادیوفردا» بخوانید.
@Mehdi_Rostampour
31.1K views20:07
باز کردن / نظر دهید