#جاده برای بار سوم بود که جمله شو تکرار میکرد درحالی که انگش | آواي ققنوس
#جاده برای بار سوم بود که جمله شو تکرار میکرد درحالی که انگشت سبابه شو سمتم گرفته بود با لحنی تأکیدی گفت: بابااا امسال دیگه باید بریم دریا ماشین هم خریدی بهونه نداری دیگه در حالی که که با کف دست به کف دستش زدم با خنده گفتم : چشم پسرم امسال حتما میریم شمال قولِ قول پسرم شش سالش بود تا حالا دریا رو ندیده بود هر وقت تو تلویزیون دریا رو میدید با حسرت میگفت :بابااا پس کی میریم دریا چند سال بود که قولش رو داده بودم اما اون زمان نه وسیله داشتم و نه موقعیتش پیش اومده بود دوماهی بود که با قسط و وام ماشین خریده بودم مدلش پایین بود اما خب کارِ مارو راه مینداخت شرکت کار میکردم و تابستون یک هفته تعطیلات داشتیم عزممو جَزم کردم که امسال هر جوری هست خانواده رو ببرم شمال