Get Mystery Box with random crypto!

#داستانک #اوستا_حبیب اوستا حبیب با اینکه هم زائر خونه ی خدا | آواي ققنوس

#داستانک

#اوستا_حبیب

اوستا حبیب با اینکه هم زائر خونه ی خدا بود و هم زائر عتبات عالیات اما روی عکس نوشته ی سنگ قبرش نه اثری از حاجی دیده میشد نه کربلائی.
بعداز ظهر یه روز گرم تابستونی بود، رفته بودم سرخاکش و براش فاتحه خوندم و تجدید خاطرات میکردم
اوستا حبیب اوستای بنایی بود که اعتقادات خاصی داشت، مرد با خدایی که همه ی اهل محل قبولش داشتن، رزق و روزیش حلال ترین روزی بود هر جا که کار میکرد برای هر کسی که کار میکرد با جون و دل کار میکرد به شاگرداش میگفت:ما مزد میگیریم و در قبال صاحب کار مسئولیم، حتی اگه چند دقیقه از ساعت کارمون کمتر کار کنیم مزد و روزی مون مشکل دار میشه پس چه بهتر که در این زمینه حساسیت به خرج بدیم.
اوستا حبیب در طول عمر باعزتش یه بار به مکه رفته بود و یک بار هم کربلا با اینکه حتی توانایی اینو داشت که هر دوسه سال یه بار مشرف بشه، اما همیشه میگفت زیارت ائمه و خونه ی خدا حرمت داره کسی که نتونه این حرمت رو نگه داره حتی نباید نیت زائر شدن بکنه میگفت زائر مکه و کربلا همینکه پاش به صحن و سرای حرم میرسه اسم شناسنامه ایش عوض میشه
میشه حاجی، میشه کربلایی، پس چه بهتر طوری زندگی کنه که پشت سرش حرف و حدیث نباشه.
میگفت ادم هزار بار هم اگه به زیارت مزار ائمه اطهار و امامان بره بازم کمه، اما باید ببینه خشنودی خدا چیه، ببینه خدا به چه کاری راضی تره
شاید اگه همون هزینه رو در راه خیر خرج کنه ثوابش صد برابر با حج و کربلا رفتن باشه.
یک محل بود یک اوستا حبیب، دعوا و مرافعه ای اگه بین همسایه‌ها بود تنها کسی که پادرمیونی میکرد اوستا حبیب بود. کار خیری اگه قرار بودبرای محل انجام بشه در رأس امور اسم اوستا حبیب دیده میشد.
اما چیزی که برای همه ی اهل محل و کسایی که اوستا حبیب رو میشناختند عجیب بود وصیت نامه اوستا حبیب بود که به سرعت بین اهل محل و قوم و خویش واشناهای اوستا حبیب پخش شده بود، چون اوستا حبیب وصیت کرده بود که روی سنگ قبرش اسمی از حاجی و کربلایی برده نشه.
هر کسی هم علت رو سوال رو میکرد اوستا حبیب خیره میشد به زمین و حرفی نمیزد، هراز گاهی هم اشک میریخت و با بغض میگفت :صحن و سرای حرم ائمه حرمت داره اسم ادم رو عوض میکنه چرا وقتی نمیتونیم حرمت نگه داریم به این اماکن مقدس مشرف بشیم.
اوستا حبیب در یک روز سرد زمستونی از دنیا رفت و وصیت نامه عجیب و غریب او برای همه یه سوال بی پاسخ موند.
هر کسی چیزی میگفت یکی میگفت:اوستا حبیب بی مهری زیادی از حاجی ها و کربلایی ها دیده به خاطر این سختش بوده خودشو در جرگه ی حاجی و کربلایی ها حساب کنه، یکی دیگه میگفت:یکی از شاگردای اوستا حبیب کربلائی بوده اما ادم بددهنی بوده و تلاش های اوستا حبیب برای سر به راه کردن شاگرد رَه به جایی نبرده واسه همین حاجی این وصیت رو کرده.
خاطرات به سرعت باد در ذهنم مرور میشد نمیدونم چه مدت سر مزار اوستا حبیب نشسته بودم زانو هام درد گرفته بود به حالت چهار زانو نشستم و دستم رو روی سنگ قبر اوستا حبیب گذاشتم و خیره شدم به عکس اوستا حبیب، برای چندمین بار براش فاتحه خوندم و ازش خداحافظی کردم و در حالی که حال و روز خوشی نداشتم به سمت خونه به راه افتادم..

#مهدی_صابری

@mehdisaberi4