Get Mystery Box with random crypto!

#داستان_شب پدر بزرگ بود ویه باغچه و بوته های گل محمدیش گل ه | مرسی تی وی🌿🌺





#داستان_شب

پدر بزرگ بود ویه باغچه و بوته های گل محمدیش
گل های محمدی که عطریکسال چای مادر بزرگ رو تامین میکردند
ولی اولین گل محمدی که سر از غنچه در می آورد حکایت خاصی داشت و هیچکس حق چیدنش رو نداشت جز خود پدر بزرگ.

صبح روزی که قرار بود اولین غنچه به گل بشینه انگار به پیرمرد الهام میشد
بعد از نماز صبح زمزمه کنان راهی باغچه اونور خونه ی درندشتش می شد
و گل تازه شکفته رو می چید و برمی گشت
و خودش با دستای خودش گل محمدی رو بین چارقد و موهای مادر بزرگ می ذاشت.

و مادر بزرگ با اون چشای عسلیش تا غروب اون روز هر جا می رفت عطر گل محمدی رو هم با خودش پخش می کرد
و غروب مادر بزرگ گل محمدی رو آروم از بین چارقد و موهاش در می آورد و لای قرآنش می ذاشت
و گل محمدی لای قرآن جا خوش می کرد تا سال بعد که باز عاشقانه پدر بزرگ و مادر بزرگ و گل محمدی تکرار شه.

پدر بزرگ هیچوقت به مادر بزرگ نگفت:
الهی قربون اون چشای عسلیت برم
الهی قربون اون خنده های باحیات بشم
الهی فدای نگاه مهربونت بشم
او مادر بزرگ را خانم صدا می کرد
و مادر بزرگ او را آقا

اما عطر گل محمدی که از چارقد مادر بزرگ به فضا پخش می شد
عطرعاشقی مردی بود که عشق را بلد بود

و نگاه شرمگین مادر بزرگ به چشمان پدر بزرگ بهنگامه جاخوش کردن گل محمدی میان گیسوانش نگاه عاشقی زنی بود که عشق را حرمت می داشت...

راستی کسی از شما
گل محمدی میان موهای زنی این سالها در این دیار دیده است
اصلا کسی می داند عطر گل محمدی شبیه کدام یک از کلمات عاشقانه ی این زمان است؟

همایون نصرتی

@MER30TV