2021-09-30 22:29:18
#داستان_شب
سه ماهی در آبگیری می زیستند.
روزی سه ماهیگیر از آن ناحیه می گذشتند که چشمشان به آن سه ماهی افتاد و بلافاصله رفتند که دام های خود را فراهم کنند.
یکی از ماهیان که عاقل بود از این حرکت دریافت که خطری در کمین است و عزمِ ترکِ آن آبگیر کرد. ابتدا خواست که با آن دو رفیق خود در این باره مشورت کند امّا دید که آن دو به قدری از قضیّه دور و بیگانه اند که نه تنها با او هم رأی و همراه نمی شوند بلکه او را در این تصمیم سُست و منفعل می سازند از این رو یکه و تنها راهِ دریا را پیش گرفت و رفت.
ماهی دیگر که نیمه عقلی داشت از رفتن ناگهانی رفیقِ خود به فکر فرو رفت و دانست که قهراََ خطری در پیش است که او اینگونه ترکِ موطن کرده است.
ماهی نیمه عاقل، بر سطح آب بی حرکت ماند و خود را به مُردن زد.
وقتی که صیادان آمدند و او را در آن حالت دیدند به تصوّرِ اینکه شاید نیمه جانی در تنِ او مانده بلافاصله او را روی ماسه های ساحلِ رودخانه انداختند تا خوردنِ گوشتش حلال شود.
امّا آن ماهی با زیرکی خاص، خود را اندک اندک غلطاند و به آبهای دریا وارد شد و جانِ خود را نجات داد. و امّا آن ماهی دیگر که ذرّه ای دوراندیشی و درأیت نداشت به دامِ آنها افتاد و گوشتش بر آتش بریان گشت.
مأخذِ این داستان مثنوی حکایتی است در کلیله و دمنه ، باب الاسد و الثور ، صفحۀ 84 به بعد ( مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 142 و 143 )
این حکایت نقدِ حالِ آدمیان است. دنیا به آبگیری می مانَد که سه نوع مردم در آن می زیند. عاقلِ کامل، نیمه عاقل و غافل . عقلا با تکیه بر مصباحِ عقلِ خود، راهِ حیات را به سلامت درمی نوردندند.
امّا نیمه عاقلان، ابتدا در اندیشۀ نجاتِ خود برنمی آیند لیکن با ارشادِ عقلا راه را از چاه تشخیص می دهند و با قمعِ هوای نفسانی و مرگ اختیاری از صیّادِ نَفس و شیطان می رهند
و امّا غافلان در دامِ مکر و حیلتِ نَفس و شیطان اسیر می شوند.
*پایگاه دیدار جان
@MER30TV
2.9K views19:29