Get Mystery Box with random crypto!

شعر و مسایل

لوگوی کانال تلگرام mhhjahanabadi — شعر و مسایل ش
لوگوی کانال تلگرام mhhjahanabadi — شعر و مسایل
آدرس کانال: @mhhjahanabadi
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 82
توضیحات از کانال

محمد هادی حسینی جهان آبادی

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها

2021-12-25 19:16:09 آن که دعوی کمالات فراقانون داشت
پرده‌ها چون که بر-افتاد؛ درون‌اش خون داشت

باطن‌اش خانه‌ی اشباح توحش‌ها بود
ظاهر اش لهجه‌ی آراسته و موزون داشت

آن جهنم که تویی؛ هر که که شد نزدیک‌ات
تا بهشت‌اش نشود چرک غم‌ات؛ صابون داشت

به نگاه بشری گر به جهنم نگری
خویش را می‌گوید باید از آن بیرون داشت

عقل چون در تو جهنم نگرید آتش بود
شعله‌ها دید که آرایش گوناگون داشت

در ریای تو همین بس که علیه فرعون
موسی‌ات گفت سخن لیک به دل قارون داشت

حیف از آن چهره که انگار کویر لوت است
جنگل‌ی بود که در پشت سر اش کارون داشت

شعر و مسایل
محمد هادی حسینی جهان آبادی
https://t.me/mhhjahanabadi
1.1K viewsم.هادی حسینی جهان ابادی, 16:16
باز کردن / نظر دهید
2021-12-01 20:03:07 از خوب گذشتم که به خوب تو رسیدم
از خویش براندی‌م به ناچار بریدم

هر بار دل‌ام تنگ خود ام شد نفس‌ام سوخت
وقت‌ی نفس‌ام رفت تو را جا ش کشیدم

انگار کشیده شده بودم چه بگویم
انگار دواندند خود من ندویدم

آن باغ که از فرط گلی خانه‌ی دل بود
گل بود چو از جانب دیگر نگریدم

دانسته‌ی من شد که خود ام پرده‌ی جان ام
وقت‌ی نفس‌ات خورد به این پرده رهیدم

دیدم نفس تو ست که من می‌کشم آن را
دانسته‌ی من گشت نه دیدم نه شنیدم

دیدن به طریق‌ی ست که علم‌ی بدرخشد
ز آن سوی صور برق درخشید و دمیدم

«زیبای منا» در دل «زیبای تو را» خفت
این آرزویی بود که هم‌واره رسیدم

هر قدر دواندی‌م همان‌قدر دویدم
هر قدر پزاندی‌م همان‌قدر رسیدم


شعر و مسایل
محمد هادی حسینی جهان آبادی
https://t.me/mhhjahanabadi
2.4K viewsم.هادی حسینی جهان ابادی, 17:03
باز کردن / نظر دهید
2021-11-15 16:22:50 حد را فرو ریز از دل‌ام تا چون خود ات بی‌حد شوم
هر جا که حد آمد پدید از باور اش مرتد شوم

چون در تو بینم خواسته از نو شود پیراسته
لطف‌ات مرا آراسته فرصت ندارم بد شوم

بگشای بر روی‌ام بغل تا بشکفد صبح از ازل
تا از لب تو چون نفس کش-آورم ممتد شوم

هر دیو سد-ی ساخته در قالب‌ی انداخته
گر چه خوش‌اش پرداخته من بی محابا رد شوم

چشم‌ی که بیند چشم تو وا-می‌رهد از خشم تو
آن چشمه را بگشا که من چشم‌ی که می‌بیند شوم

ای بندها در بند تو مافوق شیرین قند تو
چون نه! دلا با چند تو بی‌چون دل‌ام خواهد شوم

از حد و بند ام وا-رهان از چون و چند ام وا-رهان
اسناد را در هم شکن بگذار بی‌مسند شوم

شعر و مسایل
محمد هادی حسینی جهان آبادی
https://t.me/mhhjahanabadi
1.2K viewsم.هادی حسینی جهان ابادی, 13:22
باز کردن / نظر دهید