یه روز از همین روزا که صبرم لبریز شد، به سمت بلند ترین و مرتفع | ✍🏼 فِریس
یه روز از همین روزا که صبرم لبریز شد، به سمت بلند ترین و مرتفع ترین نقطه این شهر حرکت میکنم و، بعد از رسیدنم نقاب و یار همیشگیمو از صورتم برمیدارم، و با صدای بلند شروع میکنم به فریاد زدن و ازهمه تون گله میکنم، بهتون میگم که چقدر این روزا بهِم بد کردید، بهتون میگم که چقدر آدم های مزخرفی هستید، بهتون میگم که چقدر بی رحمانه دلمو شکوندید و من چه مظلومانه دم نزدم.... بهتون میگم که چقدر حرفا و قضاوت هاتون بِهِم آسیب زد... بعد از اینکه همه گله ها و حرفامو فریاد زدم، ماسکی که روش یه لبخند از ته دل نقش بسته رو به صورتم میزنم، و به سمت شهر حرکت میکنم.
محمد مهدی عظیمی ___________________ @mhmadmahdiazimi