Get Mystery Box with random crypto!

مهرزاد دانش

لوگوی کانال تلگرام mhrzaddanesh — مهرزاد دانش م
لوگوی کانال تلگرام mhrzaddanesh — مهرزاد دانش
آدرس کانال: @mhrzaddanesh
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 382
توضیحات از کانال

منتقد فیلم

Ratings & Reviews

3.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

2

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-07-26 07:58:57 یکی از ارکان مهم سریال 1883، موسیقی آن (ساخته برایان تیلر) است که در همراهی و هماهنگی با وجوه دراماتیک و تماتیک اثر، نقش بسیار عمق‌بخشی دارد. نسخه عنوان‌بندی آن را بشنویم:
104 viewsMEHRZAD DANESH, 04:58
باز کردن / نظر دهید
2022-07-26 07:49:05 خود السا یک بار به پیرمرد می‌گوید او تنها کسی است که ماجرای مرگ محبوبش را درست درک کرده است و بوسه دخترانه‌ای بر گونه پیرمرد می‌زند و پیرمرد هم در فرجام ماجرا به جیمز می‌گوید که شش ماه است السا را زیر نظر دارد و دریافته که این دختر هجده‌ساله، بیش از هر کس حتی خود 75 ساله‌اش زندگی کرده، لبخند زده، جنگیده و عاشق شده است. پاداش این درک از زندگی، ابدیتی از گستره طبیعت در کنار محبوب به نام بهشت است. روح دخترک با پرواز بر فراز اقلیم‌های منتهی به مهاجرت کاروان، سراغ از برخی آدم‌های این سفر می‌گیرد: از خوشبختی تامس و نائومی (چقدر عشق بین این دو زیبا پرداخته شده است؛ مخصوصا زمانی که تامس به زن کولی یک آینه هدیه می‌دهد تا زیبایی‌اش را در آن ببیند و به او وعده مراقبت می‌دهد و زن از همین عبارت و معنای هدیه و مراقبت، ایده‌ای دلنشین از معنای عشق را مطرح می‌کند و سکوت خویشتندارانه تامس را در ابراز عشق پنهانش می‌شکند) که حالا به مقصد رسیده‌اند و فرزندان نائومی با او هم حرف می‌زنند، از رسیدن یوزف با پای قطع‌شده به همان زمینی که آرزویش را داشت و از رسیدن شیا به ساحل اقیانوس که با اطمینان از تماشای اقیانوس با چشمان خودش و نگاه همسرش، این بار شلیک به مغزش را عملی می‌کند.

1883 سریال بسیار تلخی است. اما این تلخی بستری برای درک مفهوم هستی و شگفتی‌های آن است. در جایی از سریال، السا در یک از تک‌گویی‌هایش می گوید: «با خودم عهد بستم وقتی خدا رو دیدم اولین سوالم ازش این باشه: چرا چنین دنیای شگفت‌انگیزی ساختی و بعد پر از هیولاش کردی؟ چرا گل‌ها رو آفریدی و بعد مارها رو پشت‌شون پنهان کردی؟ حکمت توفان چیه؟ بعد یهو فهمیدم که... خدا اینا رو واسه ما خلق نکرده.» (تصویر زمان گفتن عبارت آخر، تاریک می‌شود و تیتراژ پایانی اپیزود سوم پخش می‌شود تا تأکید مهم‌تری بر آن حس شود) این مونولوگ، فهمی فراتر از درک سنتی جهان را بر اساس خودمحوری بشر پیشنهاد می‌کند و همین خاستگاهی برای درک محیط پیرامون بر مبنای واقعیت خودشان فارغ از تلخی و شیرینی می‌شود که باز بر جنبه عارفانه متن می‌افزاید.

نوشتن درباره سریالی که لحظه‌لحظه‌اش مکاشفه است، دشوار است. به قول السا نمی‌شود برای چنین فضایی از واژگان تکراری بهره برد و همین کار را لوث می‌کند. آن را تماشا کنید و از شکوه زندگی و طبیعت و کامیابی و عشق و بهشت بر فراز درد و رنج و مرگ و نفرت و دوری لذت ببرید.
121 viewsMEHRZAD DANESH, 04:49
باز کردن / نظر دهید
2022-07-26 07:49:05 شیا هم وقتی می‌خواهد به جیمز نشانی میعادگاه ابتدای سفر را بدهد، از درختی صحبت می‌کند که مثل پیرزنان خم شده و قلوه‌سنگ بزرگی در کنارش جوری قرار گرفته که انگار دارد سر قبر یکی زار می‌زند. (چقدر این توصیف شبیه به وضعیت خود جیمز در پایان ماجرا است) جیمز هم برای راهنمایی دخترش در این که چگونه در تاریکی شب اسب‌سواری کند، به جرقه سم‌های اسبان پیش رو ارجاع می‌دهد. گاوچران قافله در دلداری به السای دلخور از رویداد تلخ پیش‌آمده در شهر و در تمجید از تنهایی می‌گوید که جای پتو ستاره داریم و جای تخت، زمین. السا در اپیزود نهایی که دریافته روزهای واپسین عمرش را می‌گذارند خطاب به خرگوشی از چنگ عقابی نهیب می‌زند که فرار کند. یکی از بهترین دیالوگ‌های او زمانی است که در وصف سرزمین‌های بکر سخن می‌گوید: «بهترین راه برای این که بدونی سرزمینی دست‌نخورده است یا نه، اینه که برای توصیفش دنبال کلمه بگردی. اگه نتونستی یعنی این سرزمین بکر است» و ارتباطی درست بین واژگان و طبیعت برقرار می‌سازد. از دیگر نمودهای طبیعت حیواناتی هستند که هنگام مرگ ظاهر می‌شوند. چه پروانه‌ای که بر سر گور دختر جوان پرواز می‌کند و مادر عزادار بعد از نگاهی غمبار به آن خودکشی می‌کند یا پرنده‌ای که هنگام مرگ السا مقابلش می‌نشیند و یا مرغ مگسخواری که قبل از خودکشی شیا در کنار اقیانوس مقابلش ظاهر می‌شود. این مسیر 3200 کیلومتری، با مکث بر خلوت زن و مرد و پیر و جوان و کودک و بومی و مهاجر و بلد و نابلد، گستره‌ای فراتر از محدوده جغرافیایی‌اش را وسعت می‌دهد و فضایی عمیقا انسانی می‌پروراند. دوربین در ثبت این لحظات، آرام و باحوصله، از کلوزآپ چهره‌ها تا لانگ‌شات افق و دشت و حرکت در لا‌به‌لای آدم‌ها، چقدر موثر است. مثلا نگاه کنیم به دو خودکشی فیلم؛ که یکی از آن کلیر بر سر قبر دخترش مری در انتهای اپیزود دوم است و دیگری مربوط به شیا در اپیزود پایانی. در هر دو موقعیت، دوربین ابتدا کلوزآپ فرد را ثبت می‌کند تا عمق ثأثر نمایش داده شود، سپس نمایی متوسط از کنش برای برداشتن اسلحه و در پایان نمایی دور که مرگ خودخواسته را در حریمی پرفاصله ثبت می‌کند.

سریال بعد از ارجاعی کوتاه به آن چه بعدا در حمله سرخپوست‌ها به کاروان مهاجران در اپیزودهای پایانی می‌بینیم، با شیا برنان (با بازی خیره‌کننده سام الیوت) آغاز می‌شود که با اندوه فراوان جسد همسر و دخترش را که مبتلا به بیماری‌ای واگیردار بودند خاک می‌کند و خانه را به آتش می‌کشد و در حال کشیدن ماشه به سرش است که رفیق قدیمی‌اش تامس صدایش می‌زند که : «آماده‌ایم. می‌آی؟» و شیا (که هنوز به رسم به‌جا‌مانده از جنگ‌های انفصال سروان صدایش می‌کنند) می‌گوید که دارد فکر می‌کند و تامس هشدار می‌دهد که تا شب نشده فکرش را بکند، چون دوست ندارد شب یک قبر دیگر بکند و پیرمرد با این حرف قانع می‌شود که با تامس برود. این دقیقا یک موقعیت کوئنی است که بعد از سکانسی اندوهبار مخاطب را برای ورود به یک ماجرای بزرگ آماده می‌کند. این الگو در فصل‌های بعد هم کم و بیش رعایت می‌شود. مثلا در سکانس بعدی، جیمز داتن را در حال درگیری با راهزنان می‌بینیم که یک تنه همه‌شان را حریف می‌شود و از میدان به در می‌کند، در حالی که شیا و تامس از بالای تپه‌ای فقط تماشایش می‌کنند و درباره این که موفق می‌شود یا نه، به پیش‌بینی می‌پردازند. شیا برای من محبوب‌ترین شخصیت سریال است. درست است که سریال با السا آغاز می‌شود و به اتمام می‌رسد و روایت‌های شاعرانه او از سفر و آدم‌ها و احساساتش، جنبه مکاشفه‌ای متن را تقویت می‌کند، اما انگار شیا موتور محرک این ماجرا است. او ابتدا قصد خودکشی داشت، ولی با نهیب رفیق قدیمی‌اش، مسیر مهاجرت را رقم می‌زند: آلمانی‌ها را به تکاپو می‌اندازد، جیمز را تشویق به همراهی با کاروان می‌کند، رهبری فضا را در دست می‌گیرد و البته السا را که بعد از مرگ محبوبش افسرده شده بود، با معنابخشی به مرگ به زندگی برمی‌گرداند. یکی از سرمست‌کننده‌ترین ایده‌های فیلم همان خاطره و مثلی است که شیا برای السا می‌گوید: «وقتی کسی رو دوست باشی، روح‌تون رو با هم مبادله می‌کنین. اون یه تیکه از روح تو رو می‌گیره و تو هم یه تیکه از روح اونو. وقتی محبوبت می‌میره، یه تیکه کوچکی از تو هم همراهش می‌میره. ولی اون یه تیکه اون، هنوز تو وجودت هس و اون می‌تونه با چشمای تو دنیا رو ببینه.» و همین ایده پلی می‌شود برای فهم رفتن پیرمرد به ساحل و تماشای اقیانوس از چشمان محبوبش که در پایان السا هم در خداحافظی‌اش از شیا، وعده دیدار کنار ساحل را با او می‌گذارد. این نگاه عارفانه به مرگ و عشق و زندگی یکی از همان جنبه‌های مکاشفه دلنشینی است که در اثر گسترده شده است.
104 viewsMEHRZAD DANESH, 04:49
باز کردن / نظر دهید
2022-07-26 07:49:04 1883
شکوه مکاشفه
مهرزاد دانش

در بین همه آثار تیلر شریدان، چه در مقام فیلمنامه‌نویس و چه کارگردان یا خالق اثر (سیکاریو، اگر سنگ از آسمان ببارد، رودخانه ویند، سریال یلواستون، سریال شهردار کینگزتاون، و فیلم آخرش: کسانی که آرزوی مرگم را می‌کنند) سریال 1883 بهترین و پخته‌ترین اثر او است و انگار از هر یک از فیلم‌ها و سریال‌های قبلی‌اش، جنبه‌هایی را در آن تنیده است. به جز فیلم آخرش که اثری نه چندان قوی است، بقیه آثار او از شریدان چهره‌ای ساخته است که اگر بگوییم از جدی‌ترین پدیده‌های کارگردانی و فیلمنامه‌نویسی در دهه 2010 و بعد از آن است، ادعایی گزاف نیست. موضوع آثار او عموما ریشه در فضاهای ملتهب و پرهیجان دارد: سرقت از بانک، قاچاق، پیدا شدن جسد، معماهای پلیسی و جنایی، مناسبات مافیایی، تنش‌های خونین بر سر زمین و دام و خانواده و ...اما شیوه پرداخت شریدان از این موضوعات، بیش از آن که روندی هیجانی را دنبال کند، خیلی آرام و باطمأنینه، روی خلوت شخصیت‌ها و احساسات‌شان درباره فضای پیرامونی و سرگذشت‌شان و سرنوشت‌شان مکث می‌کند. این مکث گاه با سکوت دوربین بر موقعیتشان است، گاه با واگویه‌های شخصی‌شان همراهی می‌کند و گاه چشم‌انداز پیرامونی بر وضعیت‌شان را در میزانسنی غنی نشان می‌دهد که هر یک از این‌ها، در نزدیک شدن عواطف مخاطب به دنیای اثر و آدم های اثر نقش موثری ایفا می‌کند. همین تعارض موقعیتی بین فضای هیجانی بیرونی و فضای پرطمأنینه درونی شخصیت‌ها، جذابیت اصلی کارهای شریدان را پرورش می‌دهد؛ جذابیتی که به تدریج در طول اثر تبدیل به یک جور مکاشفه در احوال آدم‌ها و طبیعت و سرشت و سرنوشت در هستی می‌شود.

حالا در 1883 با یکی از ناب‌ترین این مکاشفه‌ها مواجه هستیم. سریال پر از جنبه‌های بیرونی هیجانی است که بسیاری‌شان هم مایه‌های آشنای قواعد ژانر وسترن هستند: مهاجرت از سرزمینی به سرزمین دیگر، حمله سرخپوست‌ها، هجوم راهزن‌ها، شلیک‌های داخل شهر و کافه، عبور از رودخانه خروشان، تعقیب و گریز با اسب و کالسکه، عشق‌ورزی‌های بدوی در ابدیت دشت و صحرا و ...اما در متن و بطن هر یک از این جلوه‌های آشنای مهیج، آدم‌ها و احساس و اداراک‌شان هسته اصلی ماجرا هستند. همراهی مخاطب با این آدم‌ها، چه دختری که در مرز رسیدن از نوجوانی به جوانی تشنه تجربه‌های جدید در سرزمین‌های آزاد است، چه مهاجرانی که برای رسیدن به قطعه زمینی از زمین‌های خدا از قاره‌ای دیگر بی هیچ تجربه و امکاناتی آمده‌اند، چه پیرمردی که با گذشته ای اندوهبار قصد رسیدن به ساحلی را دارد تا به وعده و میعادش به محبوب ازدست‌رفته برسد، چه کهنه‌سربازی که دل به کولی‌ای زیبا می‌بازد، چه پدری که عزیز جانش در آغوشش در انتظار جان سپردن است، چه مادری که بر سر مزار فرزندش خود را می‌کشد، و چه حتی آدم‌های فرعی مثل آشپزی که مقابل کودکان حرف رکیک می‌گوید و کتک می‌خورد و زن مغازه‌داری که با مشتری خود مست می‌کند و خوش می‌گذراند و مرد نگون‌بختی که همراه همسرش به دلیل ابتلا به آبله از همراهی قافله جا می‌ماند تا سه روز بعد در انتظار مرگش باشد. شریدان اجازه می‌دهد تا همه اتفاقات ماجرا آرام‌آرام به جان تماشاگر بنشیند و رسوب‌های عاطفی و ادراکی‌اش ته‌نشین شود و او هم جزئی از همراهان این مسیر باشد. هیچ شتابی برای طی این مسیر نیست و هر یک از منزلگاه‌ها، بعدی از مکاشفه در حیات و ممات و حرکت و سکون و عشق و نفرت است. این مکاشفه نسبتی ارگانیک با طبیعت دارد و چه گونه‌ای بهتر از وسترن که چشم‌اندازهای باشکوهش از دشت و کوه و علفزار و غروب و طلوع و آسمان و ستارگان، خیال انسانی را در معنابخشی به هستی با نمودهای طبیعت می‌پروراند. السا که به نوعی شخصیت اصلی داستان است و فیلم با واگویه‌های ذهنی او روایت می‌شود (با لحن و واژگانی که بی‌شباهت به متون ادبی و عرفانی نیست و ابتدا تعجب می‌کنیم که چطور دختری هفده‌هجده ساله این طور با پختگی روایات ذهنی‌اش را بازگو می‌کند که در لحظات واپسین فصل آخر درمی‌یابیم این پختگی ناشی از چیست) بیش‌ترین نقش را در این ترجمان رویدادها به طبیعت دارد. اولین شمایلی که از او در آغاز سفر می‌بینیم در قطار است که به قصد تماشای شکوه غروب خورشید به واگن دیگر قطار آمده است و مردی به او توصیه می‌کند که طبیعت زیبای خودش را هم نپوشاند. او قدم به قدم خود را بیش‌تر با طبیعت سرزمین جدید همجنس می‌کند و در توصیف هر وضعیتی از واژگان معطوف به نمودهای طبیعت بهره می‌گیرد و مونولوگ‌هایی بس شاعرانه را که در تاروپود میزانسن و موقعیت جاافتاده‌اند بیان می‌کند (در توصیف یک افق زرد شگفت‌انگیز چنین می‌گوید که: «خدا تصمیم گرفته امروز رو با شمع روشن کنه.») این فقط محدود به السا هم نیست.
105 viewsMEHRZAD DANESH, 04:49
باز کردن / نظر دهید
2022-07-26 07:48:11
در چند سال اخیر، یکی از بهترین سریال‌هایی که دیده‌ام، مجموعه 1883 ساخته تیلر شریدان بوده است؛ اثری وسترن با تم مهاجرت که آرام‌آرام روح و ذهن را درگیر آدم‌های داستان و موقعیت‌ها و احساسات و سرنوشت‌شان می‌کند و تجربه‌ای دلپذیر و خاطره‌ای ماندگار از خود به جا می‌گذارد و تأمل فراوان درباره زندگی و مرگ و عشق و فردیت و هستی و تقدیر و معنا برمی‌انگیزد.
در شماره 15 ماهنامه «فیلم امروز»، مطلبی درباره این مجموعه نوشته‌ام که متن آن را اینجا می‌توانید بخوانید.
118 viewsMEHRZAD DANESH, 04:48
باز کردن / نظر دهید
2022-07-19 10:34:04
شنبه، 20 تیر، در شماره 1208 روزنامه سازندگی، به مناسبت یافته‌های جدید علمی و تصویری کهکشان‌ها و سیارات، یادداشت کوتاهی درباره زیرژانر فضایی به عنوان یکی از شاخه‌های فرعی گونه علمی‌خیالی در سینما نوشتم. متنش را در تصویر بالا می‌توانید بخوانید.
227 viewsMEHRZAD DANESH, edited  07:34
باز کردن / نظر دهید
2022-07-12 20:54:06
قسمت جدید برنامۀ نقد امروز با موضوع فیلم‌های «بدون قرار قبلی» و «هناس» با حضور مازیار فکری‌ارشاد و مهرزاد دانش با اجرای شاهین شجری‌کهن منتشر شد.
ویدئوی کامل این برنامه را می‌توانید از طریق «آپارات» و «نماشا» ببینید.
لینک مستقیم:
aparat.com/v/Jm5y1

با حمایت: شرکت کشت و صنعت روژین تاک
@filmemrooz_official
270 viewsMEHRZAD DANESH, 17:54
باز کردن / نظر دهید
2022-07-12 08:14:47 امید یا خوش‌خیالی؟
درباره تزریق امید به جامعه با سینما
مهرزاد دانش

این روزها صحبت از لزوم تزریق امید به جامعه از راه‌های مختلف از جمله سینما فراوان به گوش می‌رسد، اما به نظر می‌رسد در بسیاری از این توصیه‌ها، بیش از آن که مفهوم امید به مثابه یک تفکر هدفمند برای بهبود شرایط مد نظر باشد، نوعی خوش‌خیالی بادکنکی توأم با شعار منظور است که اوضاع را مطلوب نشان دهد و یا دست کم، حصول این مطلوبیت را هموار بنمایاند. عبارت‌های پرطمطراقی همچون سینمای امید که عمدتا با جهت‌گیری به سویه دوم این معنا به کار گرفته می‌شوند، مصداقی از یک سیاستگذاری به دور از واقعیت‌های اجتماعی است که با شعارهایی زیبا، نوعی آرمان‌گرایی سطحی را دنبال می‌کند.

سینما در حالت کلی چهار لایه کارکردی دارد: نخست لایه سرگرم‌سازی که با قصه‌گویی و هیجان‌آفرینی موقعیتی و جذابیت‌های بصری، فضایی تفننی را برای مخاطب فراهم کند. دوم؛ لایه هنری که بر مبنای ارضای حس زیبایی‌شناسانه مخاطب شکل گرفته است. سوم، لایه رسانه‌ای که همچون یک آینه، واقعیت‌های بیرونی و پیرامونی را در شکلی فشرده و دراماتیک به رخ می‌کشاند و چهارم، لایه هنجاری که قرار است افق مطلوب را مانند تابلویی زیبا برای مخاطب به تصویر بکشد.

آن چه با نام سینمای امید در حال ترویج است، عمدتا برگرفته از لایه چهارم است؛ اما این لایه‌های برشمرده شده، در پیکره سترگ سینما، شمایلی به هم پیوسته دارند. امیدبخشی بدون تعمیق در واقعیت معنا ندارد. سینمایی که ریشه در تلخی‌های پیرامونی نداشته باشند و بخواهد از امیدواری بگوید، فقط کاریکاتور مضحکی از این معنا را ترسیم خواهد کرد. از این رو، امیدبخشی در سینما ربط معناداری به مثلا آنچه به عنوان پایان خوش معروف شده است ندارد. فیلمی ممکن است آکنده از تلخکامی باشد، ولی در عین حال مخاطب را به تأملی فراخواند که دغدغه‌هایش را برای بهبود وضعیت برانگیزاند. همین دغدغه‌پروری، شاخه‌ای از امید است؛ بی‌آن‌که در زرق و برق خوش‌خیالی به مخاطب عرضه شود. بخشی از آن چه در سالیان اخیر با عناوینی همچون سیاه‌نمایی در سینما طعن و لعن می‌شود، تفکر مخاطب را تا مدت‌ها با خود درگیر می‌کنند. اندیشه، بن‌مایه مفهوم امید است و فیلمی که عاری از آن باشد، هر چقدر هم از امید و آرمان بگوید، به مثابه کف‌های روی آب است؛ نه در تاریخ سینما ماندگاری دارد و نه در ذهن جمعی مخاطبان سینما.
260 viewsMEHRZAD DANESH, 05:14
باز کردن / نظر دهید
2022-07-12 08:14:37
دیروز، 20 تیر، در شماره 1204 روزنامه سازندگی، یادداشت کوتاهی درباره امیدبخشی به جامعه از طریق سینما نوشتم. متنش را اینجا می‌توانید بخوانید.
192 viewsMEHRZAD DANESH, 05:14
باز کردن / نظر دهید
2022-07-10 12:36:08
برشی از بازی گلشیفته فراهانی در «دربارۀ الی» (اصغر فرهادی، 1387) به‌مناسبت زادروزش.
«دربارۀ الی» آخرین فیلمی است که گلشیفته در ایران بازی کرد. او پس از مهاجرت حداقل در بیست‌وشش فیلم سینمایی، سه سریال تلویزیونی و یک نمایش صحنه‌ای بازی کرده است.
گلشیفته فراهانی امروز سی‌ونه‌ساله شد.
@filmemrooz_official
180 viewsMEHRZAD DANESH, 09:36
باز کردن / نظر دهید