Get Mystery Box with random crypto!

میگ میگ

لوگوی کانال تلگرام migmigz — میگ میگ م
لوگوی کانال تلگرام migmigz — میگ میگ
آدرس کانال: @migmigz
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 4
توضیحات از کانال

سرگرمی. خنده. مطالب جالب
مطالب نامناسب نداریم

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2016-09-29 19:42:52
۹ دلیل برای بغل کردن

https://telegram.me/joinchat/BYeoYj693-flGVRAGap5dA
299 views16:42
باز کردن / نظر دهید
2016-09-29 11:06:16
وقتی ازم میپرسن دوست دختر دارم یا نه

https://telegram.me/joinchat/BYeoYj693-flGVRAGap5dA
277 views08:06
باز کردن / نظر دهید
2016-09-29 10:01:53 لالایی چیست؟









هشدار پلیس عربستان به كسانی که در اتوبان لایی می‌کشند!
« لا لایی »
یعنی بگی شنیدم میدمت دست داعش

https://telegram.me/joinchat/BYeoYj693-flGVRAGap5dA

364 views07:01
باز کردن / نظر دهید
2016-09-28 16:15:26 زنها برای عاشق شدن به ۳چیز نیاز دارن

۱- اعتماد
۲- محبت
۳- عشق و علاقه و صداقت و پول و کیف و کفش و ماشین


https://telegram.me/joinchat/BYeoYj693-flGVRAGap5dA
413 views13:15
باز کردن / نظر دهید
2016-09-28 15:29:51 قبض برق زیاد اومده بود، نشون بابام که دادم ، یه سری تکون داد و پاشد رفت طرف کامپیوتر !
فک کردم رفت کامپیوترو داغون کنه …
منم رفتم نزدیکتر ببینم چیکار میخواد بکنه ، دیدم رفته تو گوگل نوشته:
آموزش دستکاری کنتور برق


https://telegram.me/joinchat/BYeoYj693-flGVRAGap5dA
269 views12:29
باز کردن / نظر دهید
2016-09-27 15:25:19 از جمله وظایف یک پدر ایرانی این است که…












به فرزندش ثابت کنه همینی که الان خریدی رو فلان جا نصف قیمت میدادن

https://telegram.me/joinchat/BYeoYj693-flGVRAGap5dA
270 views12:25
باز کردن / نظر دهید
2016-09-27 12:13:11
چه عینکی برای صورت مناسبه

https://telegram.me/joinchat/BYeoYj693-flGVRAGap5dA
335 views09:13
باز کردن / نظر دهید
2016-09-25 11:13:38
بالاخره ریاضی یجا بدرد خورد

https://telegram.me/joinchat/BYeoYj693-flGVRAGap5dA
289 views08:13
باز کردن / نظر دهید
2016-09-17 17:12:24 #داستان_دختری_که_از_روی_اسب_میفتد

در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و (لگنش) از جایش درمی‌رود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش می‌برد، دختر اجازه نمی‌دهد کسی دست به باسنش بزند, هر چه به دختر میگویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که میکنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمی‌گذارد کسی دست به لگنش بزند.به ناچار دختر هر روز ضعیف تر وناتوان‌تر میشود.تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق سفارش میکند که به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به لکن دخترتان او را مداوا کنم...پدر دختر باخوشحالی زیاد قبول میکند و به طبیب یا همان حکیم میگوید شرط شما چیست؟ حکیم میگوید برای این کار من احتیاج به یک گاو چاق و فربه دارم, شرط من این هست که بعد از جا انداختن لگن دخترت گاو متعلق به خودم شود؟پدر دختر با جان و دل قبول میکند و با کمک دوستان و آشنایانش چاقترین گاو آن منطقه را به قیمت گرانی می‌خرد و گاو را به خانه حکیم می‌برد, حکیم به پدر دختر میگوید دو روز دیگر دخترتان را برای مداوا به خانه ام بیاورید.


پدر دختر با خوشحالی برای رسیدن به روز موعود دقیقه شماری میکند...از آنطرف حکیم به شاگردانش دستور میدهد که تا دوروز هیچ آب و علفی را به گاو ندهند. شاگردان همه تعجب میکنند و میگویند گاو به این چاقی ظرف دو روز از تشنگی و گرسنگی خواهد مرد.حکیم تاکید میکند نباید حتی یک قطره آب به گاو داده شود.دو روز میگذرد گاو از شدت تشنگی و گرسنگی بسیار لاغر و نحیف میشود..خلاصه پدر دختر با تخت روان دخترش را به نزد حکیم می آورد, حکیم به پدر دختر دستور میدهد دخترش را بر روی گاو سوار کند. همه متعجب میشوند، چاره ای نمی‌بینند باید حرف حکیم را اطاعت کنند.. بنابراین دختر را بر روی گاو سوار میکنند.حکیم سپس دستور میدهد که پاهای دختر را از زیر شکم گاو با طناب به هم گره بزنند.همه دستورات مو به مو اجرا میشود، حال حکیم به شاگردانش دستور میدهد برای گاو کاه و علف بیاورند..گاو با حرص و ولع شروع می‌کند به خوردن علف ها، لحظه به لحظه شکم گاو بزرگ و بزرگ تر میشود، حکیم به شاگردانش دستور میدهد که برای گاو آب بیاورند..شاگردان برای گاو آب میریزند، گاو هر لحظه متورم و متورم میشود و پاهای دختر هر لحظه تنگ و کشیده تر میشود, دختر از درد جیغ میکشد..حکیم کمی نمک به آب اضاف میکند, گاو با عطش بسیار آب می‌نوشد, حالا شکم گاو به حالت اول برگشته که ناگهان صدای ترق جا افتادن لگن دختر شنیده میشود..جمعیت فریاد شادی سر می‌دهند, دختر از درد غش میکند و بیهوش میشود.حکیم دستور میدهد پاهای دختر را باز کنند و او را بر روی تخت بخوابانند.یک هفته بعد دختر خانم مثل روز اول سوار بر اسب به تاخت مشغول اسب سواری میشود و گاو بزرگ متعلق به حکیم میشود.

آن حکیم، ابوعلی سینا بوده است..
https://telegram.me/joinchat/BYeoYj693-flGVRAGap5dA
493 views14:12
باز کردن / نظر دهید
2016-09-17 15:21:25 وحشی بیا تو گرمازده میشی!
.
.
.
.
.
.
.
.
مادر وحشی بافقی هنگامی که پسرش بیرون خونه اس!!!!!

https://telegram.me/joinchat/BYeoYj693-flGVRAGap5dA
425 views12:21
باز کردن / نظر دهید