Get Mystery Box with random crypto!

😂 میخند 😂

لوگوی کانال تلگرام mikhaand — 😂 میخند 😂 م
لوگوی کانال تلگرام mikhaand — 😂 میخند 😂
آدرس کانال: @mikhaand
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 2.12K
توضیحات از کانال

ارتباط با ما👇👇
@jevvaher

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها

2022-09-01 08:09:16 کارگشا
بختگشا
جذب پول
باطل سحر
فروش ملک
جذب معشوق
در سریعترین زمان ممکن تضمینی
ارسال ۳ روزه کاملا محرمانه
واسه مشاوره رایگان رو متن آبی بزنید *

https://t.me/joinchat/AAAAAD9SEPjztQItR84YFw
242 views05:09
باز کردن / نظر دهید
2022-09-01 08:08:05
این چه کوفتی بود من دیدم؟


@mikhaand
299 views05:08
باز کردن / نظر دهید
2022-09-01 07:57:46
تمام معادلات جهان رو بهم زد


@mikhaand
274 views04:57
باز کردن / نظر دهید
2022-09-01 07:57:31
چرا دخترا خم میشن

آیا میدانستید ۸۹ درصد مردم ایران قوز دارند

فرم گیری مناسب در نواحی شانه ها،گردن وکمر
جلوگیری از خمیدگی و افتادن شانه ها
جلوگیری از درد در نواحی کمر و گردن
ارسال سریع به سراسر ایران

برای همیشه از شر قوز و افتادگی شونه ها خلاص شو

همین الان کد 10 رو به 10004331 ارسال کن تا این محصول فوق العاده رو درب منزل تحویل بگیری
242 views04:57
باز کردن / نظر دهید
2022-09-01 07:57:24
دختر رو به زور انداختن بهش


@mikhaand
304 views04:57
باز کردن / نظر دهید
2022-09-01 07:56:46 تک_ستاره

لینک قسمت اول
https://t.me/mikhaand/28086

#قسمت_پانصد_بیست_هفت

تازه یادم افتاد و کاش زبونم لال میشد و این لحظه رو با یادآوری اون رابطه تلخ و وحشیانه خراب نمی 
کردم. حتی یادآوریش برای منم عذاب آور بود.. چه برسه به ستاره..
- خیله خب.. بهش فکر نکن!
روم و چرخوندم و دنبال یه حرفی می گشتم تا یه کم فضا رو عوض کنم که صدام زد:
- دامون!
- جونم؟
- تو که می تونی خوب باشی.. چرا روزای اول اونقدر نفرت انگیز بودی!
خندیدم و گفتم:
- اگه اونجوری رفتار نمی کردم چه جوری باید از پس تو برمی اومدم؟ به جرات می تونم بگم که تو 
کل زندگیم همچین موردی نداشتم. 
بعد از چند دقیقه رو زانوهاش اومد سمتم و دستش و گذاشت رو صورتم..
- چقدر بهت میاد..
نگاهش کردم که دیدم چشماش خیره به ریش چند روزه ی روی صورتمه.. صورتم و کج کردم و کف 
دستش و بوسیدم که گفت:
- یه چیز بپرسم.. قول میدی که هم راستش و بگی.. هم ناراحت نشی؟
- آره بگو!
- برای تو.. برای تو مهم نیست دختری که.. می خوای باهاش ازدواج کنی. قبالً رابطه داشته و.. باکره 
نیست؟قلبم به درد اومد با شنیدن لحن مظلومش.. چی به سر این دختر اومده بود که تو این مسائل انقدر 
اعتماد به نفسش پایین می اومد؟
چرا فکر می کرد من دختر باکره ای که معلوم نیست تو دوران مجردیش چه کارایی کرده و فقط به 
خاطر باکره بودن صداش و پیش کسی درنیاورده.. به آدمی مثل ستاره که از همون اول صادقانه گفت 
رابطه داشته و حتی تجاوزی هم درکار نبوده ترجیح میدم؟
شونه هام و انداختم بالا و در حالیکه سعی می کردم این مسئله رو در نظرش عادی نشون بدم گفتم:
- خب مگه من باکره ام که انتظار دختر باکره داشته باشم؟
لبش و به دندون گرفت و سرش و انداخت پایین.. نباید می ذاشتم به خاطر همچین مسئله ای شرمنده 
بشه.. اونم شرمنده آدمی مثل من که چندین برابر کل رابطه هایی که توی زندگیش داشته رو تجربه 
کرده. 
ستاره به جز من فقط با یه نفر بود اونم فقط یه بار.. هرچند که فکر کردن بهش گاهی بدجوری آزارم 
می داد ولی قبولش کرده بودم.
من باید چی می گفتم که شمار آدمایی که تو زندگیم اومدن و رفتن از دستم در اومده بود..
ستاره حق داشت همچین فکری بکنه.. با بالیی که دور و بریا و حرف و حدیثاشون سرش آورده بودن.. 
خودش و یه گناهکار می دید که تا آخر عمر باید چوب این گناهش و بخوره و هیچ وقت رنگ خوشبختی 
و یه زندگی بدون دردسر و نبینه.. کاش باالخره یه روزی می رسید که یاد می گرفتیم دست از قضاوت 
کردن آدما برداریم. 
دستم و بند چونه اش کردم و سرش و آوردم بالا..ستاره.. باکرگی یه چیزه.. پاکی یه چیز دیگه. از نظر من شاید تو باکره نباشی.. ولی حاضرم رو پاکیت 
قسم بخورم. انقدری که من پیشت شرمنده میشم به خاطر تجربه های متعدد و رنگارنگم.. پس خواهش 
می کنم دیگه هیچ وقت.. سر این مسئله.. از من خجالت نکش و فکر نکن لیاقت من دختری بهتر از 
توئه. باشه؟
لبخند پر آرامشی رو لبش نشست ولی خیلی سریع از بین رفت و با اخم و ناراحتی توپید:
- اون دختر خیلی غلط می کنه! حالا تو هم واسه من دور بر ندارا! من دارم این حرفا رو از همین الان  
می زنم و باهات اتمام حجت می کنم که دیگه فردا روزی به خودت اجازه ندی که باهاش سرزنشم 
کنی و اینو به عنوان یه عیب و ایراد تو سرم بکوبی.. نگاه به الانم نکن که هیچی بهت نمی گم. همچین 
که خیالم راحت شد یه جوری ازت زهر چشم می گیرم که دیگه نتونی راجع به گذشته من لام تا کام 
حرفی بزنی.
دستام و دور گردنش حلقه کردم و محکم چسبوندمش به خودم.. با عشق و لذتی که همیشه از همین 
پرروبازی هاش تو دلم می نشست گفتم:
- می دونم یه تنه همه رو حریفی.. من توله شیر خودم و خوب میشناسم!
×××××
کوله ام و انداختم رو دوشم و راه افتادم سمت در که دامون دستم و گرفت و همینکه برگشتم سمتش 
برای صدمین بار عین بچه های دو ساله نق زد:
- میشه نری؟
نگاه درمونده ام بین چشماش جا به جا شد. چرا نمی فهمید که من از خدام بود بمونم.. تو یکی دو ماه 
گذشته این سه روز بهترین روزای زندگیم بود

داستان عاشقانه و زیبای ۱۸+
  #تک_ستاره هر روز ۱۱ صبح و ۵:۳۰ عصر در کانال قرار داده میشود.

@mikhaand
362 viewsedited  04:56
باز کردن / نظر دهید
2022-08-31 17:01:53
یه سم ورزشی ببينيد
  


@mikhaand
525 views14:01
باز کردن / نظر دهید
2022-08-31 17:01:33
چی بگم از رنگ موهاش


@mikhaand
512 views14:01
باز کردن / نظر دهید
2022-08-31 17:01:13
نخند که بابا تبدیل به مامان شد

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌


@mikhaand
491 views14:01
باز کردن / نظر دهید
2022-08-31 17:00:49 تک_ستاره

لینک قسمت اول
https://t.me/mikhaand/28086

#قسمت_پانصد_بیست_شش


چرا؟
- دستات سرده!
- دوست نداری؟
حرصم گرفته بود از پررو بازیش.. سرخ و سفید شدنش و ترجیح می دادم ولی انگار یادم رفته بود که 
این دختر ستاره اس و خجالت فقط یه حس گذرا و لحظه ایه توی وجودش.
تا به خودم بیام از روی تخت به سمتم شیرجه زد و کف هردوتا دستش و که بی نهایت سرد بود 
چسبوند به پوست داغ بدنم. 
اخمام رفت تو هم دندونام و از رو هم فشار دادم.. لبخندی عصبی رو لبم نشست و خیره شدم به پوست 
سفید گردنش که با کوتاه شدن موهاش.. سفیدیش بیشتر به چشم می اومد و یه جورایی خوردنی 
میشد.
خیلی سریع از نگاه خیره ام فهمید قصدم چیه که جفت دستاش و به حالت تدافعی جلوش گرفت و 
عقب عقب رفت و با هشدار گفت:
- دامون نه. آدم باش.. دامـــــــــون!
ولی نذاشتم زیاد دور بشه و از همونجا پرتش کردم رو تخت خودمم افتادم روش و دندونام و تو پوست 
نرم و سفید گردنش فرو کردم..
صدای جیغ مخلوط با خنده اش بلند شد.. گاز محکم نمی گرفتم بیشتر هدفم قلقلک دادن و شنیدن 
این صدای خنده هاش بود که زیادی ازش دور بودم. 
- دامون تو رو خدا بسه.. دامــــــــون! به خدا جاش می مونه.. مامانم من و می کشه!این و که گفت سریع سرم و کشیدم عقب.. راست می گفت فعالً باید حواسم و جمع می کردم. من 
برای تصاحب این فرشته زمینی به جلب رضایت مادرش احتیاج داشتم. 
همونجوری که روش خوابیده بودم وزنم و رو دستم انداختم و اول جای دندونام روی گردنش و بوسیدم 
و بعد با بوسه های ریز و کوچیک تا روی صورتش اومدم.
سانت سانت صورتش و غرق بوسه کردم.. دلم می خواست فاصله بوسه هام انقدری کم باشه که حالا 
حالاها تموم نشه و من بتونم این لحظه ها رو تا روزی که رابطه امون همیشگی میشه تو ذهن و قلبم 
نگه دارم.
نوبت به لباش که رسید یه کم مکث کردم و نگاهم به چشماش کشیده شد.. ولی اون خیره به لبام بود 
و با استرسی که کاملا ً از وجودش حس می کردم آب دهنش و قورت داد.
تو این دو شب به جز بوسیدن و بغل کردن و شب کنار هم خوابیدن رابطه ای نداشتیم و الانم با اینکه 
بی نهایت سخت بود ولی دلم می خواست خودم و کنترل کنم. احساس می کردم استرس ستاره هم 
برای همینه.. شاید اونم ترجیح می داد فعالً بینمون رابطه ای نباشه و الان یه جورایی تو رودرواسی 
گیر کرده بود.
دستی به صورتش کشیدم و پرسیدم:
- قلبت چرا انقدر تند میزنه؟
- نمی دونم!
لبم به یه سمت کج شد و سرم و نزدیک تر بردم:
- ولی من می دونم.. استرست بیخوده.. با اینکه تمام سلول های تنم در حال حاضر داره اسم تو رو 
فریاد میزنه.. ولی من فعلا ً مجبورم خفه اشون کنم. خیالت راحت باشه!با بوسه رو نوک بینیش بلند شدم و لب تخت نشستم که صداش و از پشت سرم شنیدم:
- چرا؟
مکثی کرد و سریع ادامه داد:
- میگم یعنی.. خب.. چرا می خوای خفه اشون کنی؟
نفس عمیقی کشیدم و بازدمم و فوت کردم.. خدا خدا می کردم که خودش کمک کنه واسه خاموش 
شدن التهاب درونم..
- چون فعلا ً وقتش نیست.
برگشتم سمتش و به روش لبخند زدم.. شاید بهتر بود از حرف زدن غیر مستقیم فاصله می گرفتم تا 
دقیق متوجه منظورم بشه و پیش خودش فکر و خیالی نکنه که یه جورایی بهش بر بخوره!
- اون موقعی که فقط با تکیه به یه صیغه محرمیت.. هر شب و هر شب مجبورت می کردم که رو این 
تخت باهام باشی.. رابطه امون یه اسم دیگه ای داشت. موقت بود.. قرارم نبود دائمی بشه. ولی الان.. 
همه چیز فرق کرده. قراره ازدواج کنیم.. 
چشماش برق زد و لبخند محوی رو لبش نشست.. خوب می فهمیدم که اونم مثل من با شنیدن این 
کلمه به وجد میاد و حالش خوب میشه..
- پس من باید به همسر عزیزم ثابت کنم که اونقدرا هم سست عنصر نیستم و می تونم خودم و تا 
وقتی همه چیز رسمی بشه کنترل کنم.. تا الانم از پسش خوب براومدم دیگه مگه نه؟ اصالً آخرین 
رابطه امون کی بود؟
نگاهش و ازم گرفت و با ناراحتی گفت:
- همون شبی که.. همه چیز لو رفت!


داستان عاشقانه و زیبای ۱۸+
  #تک_ستاره هر روز ۱۱ صبح و ۵:۳۰ عصر در کانال قرار داده میشود.

@mikhaand
529 views14:00
باز کردن / نظر دهید