Get Mystery Box with random crypto!

سر کوه بلند آمد سحر باد. زتوفانی که میآمد خبر داد. درخت و سبزه | م . امید

سر کوه بلند آمد سحر باد.
زتوفانی که میآمد خبر داد.
درخت و سبزه لرزیدند و لاله
بخاک افتاد و مرغ از چهچه افتاد.

سر کوه بلند ابرست و باران.
زمین غرق گل و سبزه ی بهاران.
گل و سبزه ی بهاران خاک و خشت ست
برای آنکه دور افتد زیاران.

سر کوه بلند آهوی خسته
شکسته دست و پا، غمگین، نشسته.
شکسته دست و پا دردست، اما
نه چون درد دلش کز غم شکسته.

سر کوه بلند افتان و خیزان،
چکان خونش از دهان زخم و ریزان،
نمیگوید پلنگ پیر مغرور
که پیروز آید از ره، یا گریزان.

سر کوه بلند آمد عقابی.
نه هیچش ناله ای، نه پیچ و تابی.
نشست و سر بسنگی هشت و جان داد؛
غروبی بود و غمگین آفتابی.

سر کوه بلند از ابر و مهتاب،
گیاه و گل گهی بیدار و گه خواب.
اگر خوابند، اگر بیدار گویند
که هستی سایه ی ابرست، دریاب.

سر کوه بلند آمد حبیبم.
بهاران بود و دنیا سبز و خرم.
در آن لحظه که بوسیدم لبش را
نسیم و لاله رقصیدند با هم.