تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد نیست دیگر به خرابات ، خرابی چون من باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد حال آن خسته چه باشد که طبیبش بزند زخم و بر زخم ، نمک پاشد و مرهم ببرد آن که بر دامن احسان تو اش دسترسی ست به دهان ، خاکش اگر نام ز حاتم ببرد زنگ چل ساله آیینه ما گر چه بسی ست آتشی همدم ما کن که به یک دم ببرد رنج عمری ، همه هیچ است اگر وقت سفر رخ نماید که مرا با دل خرّم ببرد من ندانم چه نیازی ست تو را با همه قدر که غمت دل ز پریزاده و آدم ببرد جان فدای دل دیوانه که هر شب بر ِتوست کاش جاوید ، بدان کوی ، مرا هم ببرد ذکر من نام دلارای حبیب است عماد ! نیست غم ، دوست اگر نام مرا کم ببرد #عما_خراسانی | @MimPe 971 viewsMohammad, 13:05