Get Mystery Box with random crypto!

اینستاگرام ،میخ ها و خنده ها ! همه چیز با این دکترین جان گر | خبر فوتبالی

اینستاگرام ،میخ ها و خنده ها !

همه چیز با این دکترین جان گرفت؛ بدنامی بهتر از بی نامی.
برویم به ۳۰ سال قبل.در محل ما چند فرد معلول ذهنی وجود داشت.هر یک با خلق و خوی خاص.یکی هجومی دیگری درون گرا. یکی کاملا مهربان و آن یکی در پی شکار!
آن روزها مثل این روز ها نبود.احترام به حقوق معلول ذهنی حرفش هم جوک بود.

آنها سوژه خنده و شوخی عده ای بی سواد مطلق در حوزه اخلاق می شدند؛شبیه سلطان و دلقک های درباری.
نام یکی از آنها فرامرز بود.مراسمی نبود که او در آن خودنمایی نکند.معلول ذهنی به معنای این نبود که چیزی را نفهمد، اصطلاح عامیانه اش میخ بود،فرامرز به تاسی از اتفاقات دور و ورش خودش را در راس امور می‌دید و یک تنه مجلس را گرم می کرد. حالا چه عزاداری باشد و مداحی، چه عروسی و جشن و پایکوبی .
«بیکاران محله »دنبال سوژه بودند و چه چیز شیرین تر از شیرین کاری های انسانی که باید حمایت میشد اما به واسطه حماقت ها روز به روز، حالش به وخامت می گذاشت .
به هوای سیگار بعضا به او سیگاری می‌دادند و آن وقت بیا و ببین.استاد باقری این روز ها رو می بینید؟یا مدل استانبولی اش کوکسل بابا. آن روز ها دوربین گوشی و شبکه های مجازی نبود، فرامرز جو می گرفت و چیزهایی را می‌گفت و بیماران واقعی میخندیدند!

تصور کنید او چند کام سیگاری هم میکشید دیگر کار از خنده می گذشت بعضا از فرط قهقهه، اشک از چشم جاری میشد.
حالا که به آن روزها فکر می کنم می بینم فرامرز یک جورهایی سلبریتی بود و تنها ۴۰ سال زود بدنیا آمد. خبر ندارم در اروپا و کلا غرب چنین سوژه‌هایی وجود دارند یا نه؟ اصلا جامعه اجازه چنین شوخی هایی را با یک معلول ذهنی می‌دهد یا نه؟
مناسبات انسانی و اخلاقی با دیدن چنین صحنه هایی فرد را به خنده می اندازد یا نه؟ در این سو اما می‌دانم داستان شاه و تلخک وجود دارد، اصطلاح عامیانه اش همان سوژه کردن و خندیدن است. برای دیگران هیچ اهمیتی ندارد آن معلول ذهنی حالش بعد ها چقدر بدتر می شود مهم فقط خندیدن در لحظه است .
اما برگردیم به حال؛ کم و بیش چنین معلولانی هستند و متاسفانه دست انداختن ما کماکان به همان شکل. همچنان تحریکشان می‌کنیم تا واکنش‌های بعضا خنده دار به قضایا نشان دهند. یک عده ای حقیقتا معلول ذهنی هستند و عده دیگر عامدانه خود را به میخ بودن می‌زنند تا بلکه نظر دیگران را جلب کنند .همین آقای «خ» که هر گیاه سبز شدنی را می‌خورد و بعدا اد و اطوار خاصی را در می‌اورد ،می‌دانید چرا؟ بله «خ»می‌خواهد دیده شود، می‌خواهد فالوئر جذب کند.به او می‌خندند؟ اهمیتی ندارد! آقای «خ» فقط می‌خواهد معروف شود .اگر یک روز بالای درخت کاج رفت و شاخ و برگش را با ولع تمام خورد تعجب نکنید!
قضیه فقط به اینجا ختم نمی شود افراد دیگری را داریم که کند ذهن و معلول عقلی نیستند که بر عکس کمی بیش از اندازه هوش و خلاقیت دارند ، اما با افتخار تمام خود را به میخ بودن می‌زنند و با رفتار و گفتار خارج از عرف فالوئر جمع می‌کنند. برای آنان درآمد ناشی از همین مسخره بازی ها مهم است از این رو یک نفر شروع به گزارش بازی های تیم محبوبش می‌کند و انواع و اقسام فحش ها را به این و آن می‌دهد، حقیقتا استعداد خوبی در استندآپ کمدی دارد اما وقتی می بیند با مثلا گزارش فوتبال و فحاشی های نمکین کلی مخاطب جمع کرده چرا سراغ استند اپ برود؟ او نه میخ است نه کند ذهن و نه معلول ذهنی او فقط می‌خواهد از «نمد»اینستاگرام برای خود «کلاهی» بسازد.


احتمالا معلولان ذهنی «دیروز» غبطه می‌خورند که چرا این بساط خودنمایی برای آنان نبود؟ جامعه ای که به شدت به مسخره بازی این و آن می‌خندد، محیطی عالی برای کاسبان این دستی است. یک نفر خودش را متخصص امور تغذیه می‌داند و چندش آور ترین نوع تبلیغ را برای فلان رستوران می‌کند. تستر است و هنرش بلعیدن بمب و خوردن تهوع آور یک آشغال به اسم ساندویچ. اکسپلورر‌ اینستاگرام فارسی پر شده از این قضایا. نمی‌دانم مشکل از کیست؟ از چیست ؟از کجاست و راه حل از کدام مسیر است؟نبینیم؟ نخندبم؟ دنبال نکنیم؟ شاید.
آیا در آن سوی آب به همین راحتی می‌شود پول در آورد ، مسخره کرد ،مسخره شد، دست انداخت و دست آویز شد؟
پاسخی برای هیچکدام ندارم اما بگذارید از عاقبت فرامرز بگویم؛ فردی که با گفتار درمانی ،تراپیست و ده ها تکنیک دیگر می‌توانست یک زندگی کم و بیش معمولی داشته باشد آنقدر دست انداخته شد که دست آخر ،کارش به تیمارستان و زنجیر کشید. نمی دانم انتهای «امروزی ها» به کجا می‌رسد اما کاری که با امثال باقری و دیگران می‌شود قطعا پایانی بهتر از فرامرز محل ما ندارد.
یاد بگیریم به هر کسی و چیزی نخندیم. باز ارسال نکنیم، ناخواسته وارد این بازی تهوع آور نشویم. قاتل شدن بعضی اوقات به همین راحتی است!