باید خودمو پیدا می کردم ! ماه ها بود اثری از من در من نبود ؛ ه | صفحه دکتر مینا آقازاده
باید خودمو پیدا می کردم ! ماه ها بود اثری از من در من نبود ؛ هر چقدر تکّه پاره های روحمو کنار هم می چیدم ، این پازل درست نمی شد که نمی شد . خرده شکسته های غرورم تمام روحمو زخمی کرده بود ، گریه ها کدر ترم کرده بود و هر چی لبخند جور می کردم با حال و هوای لبام جور در نمی یومد ! نه حرفی برای گفتن داشتم ، نه پایی برای رفتن...وَ نه قلبی که قرار عاشقانه ای رو باهاش کوک کنم! زنده زنده در حال تموم شدن بودم باید کاری می کردم باید دستمو دراز می کردم و خودم و از زمین بلند می کردم! باید می ذاشتم زندگی یه بار دیگه تو روحم دمیده بشه! هنوز دور و برم کسایی بودن که به من با همه ی به هم ریختگی هام نیاز داشتن ! باید به داد خودم می رسیدم؛ یه یا "عشق" گفتم و دوباره بلند شدم...