Get Mystery Box with random crypto!

نجات دادن کتابخانه نوشاهيه در ساهن پال از طعمه سيل‌‌ سيل 1352 | مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب

نجات دادن کتابخانه نوشاهيه در ساهن پال از طعمه سيل‌‌

سيل 1352 ش/ 1973 م در پاکستان يکى از سيل‌‌هاى ويرانگر بوده که به چشم خود ديدم و در گرداب آن بوده‌‌ام- در آن موقع در روستاى خود- ساهن پال شريف- زندگى مى‌‌کردم و از هر چهار طرف آب به روستا داخل شده بود. کتابخانه نوشاهيه، که فراهم آورده سيّد شريف احمد شرافت نوشاهى و نياکان ايشان است، در همين روستا و در خانه ما قرار داشت. اين کتابخانه داراى نسخه‌‌هاى خطّى، که بيشتر آنها به تاريخ خاندان نوشاهيه تعلق دارد و يا از مؤلفات نوشاهيان است، و کتابهاى چاپى و نشريات و مجلات است. در اين کتابخانه، نسخه‌‌هاى خطى از هر کتابى ديگر مهم‌‌تر به نظر آمد زيرا هيچ بدل نداشتند. همه را از قفسه‌‌هاى چوبى درآوردم و داخل صندوق آهنى که براى اسباب خانه داشتيم، گذاشتم. اين صندوق جاى امن‌‌تر در مقابل يورش آب به نظر آمد! کتابهاى چاپى در فضاى باز بود و مقدارى از کتابها را از راه پشت‌‌بام‌‌ها، از يک بام به بام ديگرى‌‌ منتقل کردم و تا پشت‌‌بام خانه يکى از اقوام خود رساندم که خانه او بناى مستحکمى داشت. بقيه کتابها هنوز در خانه خود در صندوق مانده بود. ديرى نگذشت که باز موج‌‌هاى سرکش آب يورش کرد، انگار از بالاى روستاى ما عبور خواهند کرد. اوضاع چنان با سرعت تبديل مى‌‌شد که مجال انديشيدن هم نمانده بود. آب از هر سو ساهن پال را گرفته بود و ديگر جاى گريز نمانده بود. نمى‌‌دانستم که به فکر جان خود باشم يا اموال خانه يا کتاب‌‌ها؟ در همين گير و دار، آب به خانه حياط ما رسيده بود و معلوم نبود تا کى از دست اين آب در امانم. لحظه تصميم نهايى براى نجات دادن يکى از سه چيز- جان، اموال خانه، کتابها- رسيده بود. در آن کشاکش بدين نتيجه رسيدم که اگر جان باقى بود، مى‌‌توان اموال خانه را دوباره تهيه کرد ولى اگر کتابها و نسخه‌‌هاى خطى از بين رفت ديگر نمى‌‌توان عوض آنها را به دست آورد، بايد تمام تلاش و همتم را براى نجات اين‌‌ها به خرج دهم. در همين فکر بودم که آب پيشتر آمده و يکى از ديوارهاى خانه ما را فروريخت. با فروريختن اين ديوار، پله‌‌ها نيز شکسته شد و ديگر نمى‌‌توانستم پشت‌‌بام بروم. اکنون صندوق نسخه‌‌ها و ديگر قفسه‌‌هاى کتابها در معرض خطر بود. از اقوام خود چند نفر را، که در روستا مانده بود، صدا کردم که بايد اين صندوق را جابه‌‌جا کرد و پشت‌‌بام رسانيد. ديگر پله‌‌ها شکسته بود، کوچه‌‌ها نيز پر از آب بود. چاره‌‌اى جز اين نبود که يک نفر پشت‌‌بام بايستاد و ما دو نفر از پايين کتابها را مثل خشت و سنگ بالا پرتاب کرديم و او کتابها را به دست مى‌‌گرفت. درين عمليات موفق شديم تمام کتابها را پشت‌‌بام منتقل کنيم. خودم را با وسيله‌‌اى پشت‌‌بام رساندم و کتابها را در چند پارچه بستم و در چند نوبت، کنار کتابهايى که قبلًا از پشت‌‌بام به خانه‌‌اى برده بودم، رساندم و مثل محافظى کنار کتابها نشستم. شب از راه رسيده بود و معلوم نبود صبحش چه پيغامى براى ما دارد. نشستن پشت بام خالى از خطر نبود زيرا خانه‌‌ها يکى بعد از ديگرى داشتند فرومى‌‌ريختند. در حياط خانه همسايه يک درخت برومند بود، تصميم گرفتم شب بالاى درخت باشم. رفتم بالاى درخت. خانه‌‌اى که من در حياط آن روى درخت پناه برده بودم، نيز فروريخت و درختى که پناه‌‌گاه من بود، متزلزل شد و آب در ريشه‌‌هايش فرو رفت. از درخت فرود آمدم و از داخل آب گذشته، خود را پشت‌‌بام مسجد ساهن پال رساندم که بنايش از همه بناهاى ديگر روستا بلندتر و محکم‌‌تر بود صبح دميد و ديدم به‌‌جز چند خانه، همه خانه‌‌هاى ساهن پال ويران شده است. خانه ما هم جزو مخروبه‌‌ها بود، ولى به خانه‌‌اى که کتابها پشت‌‌بام آنجا بود، آسيبى نرسيده بود. تا عصر آب سيل شروع به فروکش کرد ولى هنوز باران کتابها را پشت‌‌بام تهديد مى‌‌کرد. فرداش (12 آگوست) کتابها را از پشت‌‌بام به داخل مسجد آوردم و خاطرم جمع شد- يک روز بعد (13 آگوست) صاحب کتابخانه، سيّد شرافت نوشاهى نيز خودش را با کشتى به ساهن پال رسانيد.
وقتى ديد که به اندوخته زندگانيش چندان آسيبى نرسيده است، برق در چشمش درخشيد و صورتش از شادى دميد. مرا در آغوش گرفت و دعاهايى داد که از ته قلبش برآمده بود. (نوشاهى، 1390: 3/281)

مأخذ: نوشاهى‌‌‌، عارف. 1390. سيه بر سفيد (مجموعه گفتارها و يادداشت‌‌‌ها در زمينه کتابشناسى و نسخه‌‌‌شناسى‌‌‌). تهران: ميراث مکتوب‌‌‌.

@mirasmaktoob
.