2021-03-27 21:18:00
«٣۴»
پدری پا به پای تنهاییش، هر سهشنبه مدام میآید
خلوتی کنج مسجدت دارد؛ خسته از ازدحام میآید
بابِ معصومه... از مسیر حرم... یعنی: اذندخول مسجد تو-
در سلام زیارتِ عمّهست؛ پس، چه با احترام میآید!
وارد صحن میشود، گریان؛ با نگاهی به رنگ فیروزه
خیس از انعکاسِ دلتنگی، پیِ یک التیام میآید
دست بر سینه میکشد آرام: «السّلامُ عَلَیک... ای درمان!
دخترم مرگمغزیاست، آیا پاسخ این سلام میآید؟»
*
آنطرفتر زنی شکسته و پیر زیر لب حرف میزند: «پسرم-
قلبپیوندی از تو میخواهد؛ اصلاً آقا صدام میآید؟»
*
و صدا را چه خوب میشنود گوشِ در انتظار پاسخها
مرد میگوید: «آه... آقا جان! از تو دارد پیام میآید!»
میرود تا رضایت خود را بنویسد -اگرچه تلخ- اما
مطمئن است طعم شیرینیش روزی آخر به کام میآید
#محمدجواد_قیاسی
#پویش_شعر_مهدوی
@adabiatqom
211 views18:18