Get Mystery Box with random crypto!

در روزگار پیشین صیادی بود، هر روز برون آمدی و مرغان را بگرفتی | التماس تفکر

در روزگار پیشین صیادی بود، هر روز برون آمدی و مرغان را بگرفتی و بکشتی. روزی سرمایی عظیم بود، به صحرا رفته بود و مرغان را گرفته بود و پر و بال ایشان را می‌کند، و از غایت سرما آب از چشم او می‌دوید.
یکی از آن مرغان گفت: «بیچاره مردی حلیم است و رحیم‌دل، بر ما می‌گرید.»
دیگری گفت: «در گریۀ چشمش منگر، در فعل دستش نگر!»

#جوامع_الحکایات
«سدید الدین محمد عوفی»

@mmoltames