Get Mystery Box with random crypto!

#تجربه_مصاحبه_دانشگاه_فرهنگیان سلام. اومدم تجربه مصاحبه مون ر | دانشگاه فرهنگیان

#تجربه_مصاحبه_دانشگاه_فرهنگیان

سلام.
اومدم تجربه مصاحبه مون رو بگم .
روز شنبه مصاحبه داشتم .فرایند ک طی شد .در اتاق رو زدیم و وارد شدیم قبل از این که بشینیم خوب احوال پرسی کردیم.همه هم جواب دادنو خوش برخورد بودن.سه تا آقا و یک خانوم مهربون بودن.ک یک آقا اصلا سوال نمیپرسیدن.گفتن ک ماسک رو بردارم و چون میخندیدم و دندوناموم هم معلوم بود خودشونم خندشون گرف گفتن ماشاءالله خنده رویی.گفتن خودت رو معرفی کن من هم مختصر توضیح دادم .ک تو این جا وقتی گفتم از شهر گنبد باز حرفمو عوض کردم و گفتم شهر زیبای گنبد .یکم تندتر گفتیم و اونا هم خندیدن .بعد اینکه معرفی تموم شد گفتن حالا این گنبد چی داره همش گرمه .داغه پرنده پر نمیزنه اینا بهشون گفتم ک ن برف هم میباره اینجوریا هم نیس .بعد گفتن مکان های مهم شهرت رو بگو منم تک تک نام بردم گفتن ساختار شهرتون چ طوریه منم اول نفهمیدم چی بگم .بعد خودشون گفتن ک شطرنجی هس خیابونا منم گفتم ها بله خیابون بندی شهر ما توسط آلمانی ها صورت گرفته(اونجا یادمون اومد اینو بگیم )
بعد گفتن چرا ب دبیری علاقه داری گفتم قبل از این ک عاشق دبیری بشیم طبیعتا اول عاشق دبیر و معلم میشیم و من معلم کلاس چهارممون زحمت زیادی کشیدن اونجا عاشق دبیر شدیم و طی سال های بعد ک معلومات ما زیاد شد بیشتر و بیشتر ب این شغل علاقه پیدا کردیم.گفتن چی تو رو حول داد بیای دبیری گفتم همون معلم کلاس چهارم اینجام خندیدن و گفتن پس خیای تاثیر گذار بوده.
گفتن بچه ها رو اردو میبری کجا میبری .ک اینجا یکم بد جواب دادم(گفتم جنگل ک نمیبرم اگ ابتدایی باشن بالاخره خطر داره ب استخر میبرم گفتن استخر خطر داره گفتم ما رو سال سوم میبردن استخر گفتن دبستان شما خیلی خوب بوده پس گفتم حالا میبرمشون تو ی پارک همه رو هم ی جا مینشونم ک حواسمون ب همه باشه و تعداد افراد هم باید زیاد باشن و یک نفر کافی نیست.با یک اتوبوس میبرمشون غذارو خودمون میدیم .یا اگ بخوان میتونن غذا بیارن. گف ک ن مثلا از مدیر اجازه میگیری و اینا گفتم بله از والدین هم باید اجازه گرفت و بدون رضایت اونا نمیشه.خودشون راهنمایی کردنا بعد گفتن اهل کتاب هستی منم گفته بله کتابای شعر میخونم و شعر هم حتی مینویسم شعرو خوندم گفتن احسنت .آها اینم یادم رفت بگم قران رو اول گفتن بخون .حفظی خوندیم اونم گفتن احسنت و خششون اومد.بعد گفتن ۱۵ سال آیندت چطوریه ؟گفتم ازدواج کردیم ماشین زیر پامونه .خونه دار شدیم بچه داریم گفتن دختر یا پسر .گفتم فرقی نمیکنه گفتن اسمشون چیه گفتم پسر باشه یحیی دختر باشه فاطمه گفتن چرا یحیی .گفتم یک رنگ سبز فیروزه ای یادمون میاد.اونام خندیدن و گفتن ازش یک تصور خوب داری پس بعد فعالیت ورزشیم رو پرسیدن گفتم تنیس خاکی .بعد کار با کامپیوتر رو پرسیدن ک تایپ کردن رو میپرسن گفتم پوشه درس کردن رو هم بلدم و اینا. گفتن اگ دانش آموزی شلوغ باشه چیکار میکنی منم گفتم باهاش حرف میزنم آرومش میکنم .گف اصلا و ابدا زیر بار نمیره گفتن برا اینکه درس بقیه بچه ها مختل نشه میفرستمش بیرون.گف ک اگ یک معلم دانش آموزی رو بیرون بفرسته میدونی معنیش چیه گف یعنی اینکه معلم توانایی اداره کلاس رو نداره .منم گفتم شما گفتید آخه اصلا زیر بار نمیره .و آخرش گفتم حرف شما صحیحه.بعد ارزوی موفقیت کردن. دسشون درد نکنه خوش برخورد بودن. و چند بار خندیدیم.گزینش هم ک آسون ترین بخش بود و سوالای احکام و سیاست و کتاب و ورزش رو پرسید. اونم گف انشاءالله ک موفق باشی.شعرتو ادامه بدی و این علایق رو تو دانش آموزات هم ایجاد کنی منم گفتم هدفم همین هستش و کلی تشکر کردم.
در کل راضی بودم.خداروشکر .دست همشون درد نکنه.
خیلی زحمت کشیدیم همه. حالا فقط باید ب خدا توکل کنیم

کانال اخبار دانشگاه فرهنگیان

@moalemha_news